English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to obtain permission U اجازه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
protection U عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
to take ones farewell of U اجازه مرخصی گرفتن از
to ask [someone] for permission U [از کسی] اجازه گرفتن
Other Matches
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
okay U اجازه
licenses U اجازه
authorisations U اجازه
approval U اجازه
licence U اجازه
unauthorized U بی اجازه
licences U اجازه
leaving U اجازه
liberties U اجازه
permits U اجازه
leave U اجازه
permit U اجازه
permitting U اجازه
authorization U اجازه
licensing U اجازه
license U اجازه
ratification U اجازه
ok U اجازه
liberty U اجازه
fiat U اجازه
licensure U اجازه
fiats U اجازه
authority U اجازه
permission U اجازه
warrent U اجازه
by permission of U با اجازه
approach clearance U اجازه فرود
letter of attorney U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
approach clearance U اجازه تقرب
clearance U اجازه زدودگی
released U اجازه صدور
grant U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
passed U اجازه عبور
pass U اجازه عبور
search warrants U اجازه تفتیش
search warrant U اجازه تفتیش
warrant of attorney U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
power of authority U اجازه نامه
power of attorney U اجازه نامه
allow U اجازه دادن
releases U اجازه صدور
passes U اجازه عبور
access U اجازه دخول
by your leave U با اجازه شما
lets U اجازه دادن
connivance U اجازه ضمنی
let U اجازه دادن
authorizations U اختیار اجازه
consented U رضا اجازه
authority U اجازه اعتبار
authority U توانایی اجازه
forbids U اجازه ندادن
forbid U اجازه ندادن
letting U اجازه دادن
may i take it please U اجازه می فرمایید
allowances U اجازه دادن
token U اجازه ورود
to permit oneself U اجازه خواستن
accessing U اجازه دخول
accesses U اجازه دخول
accessed U اجازه دخول
release U اجازه صدور
tokens U اجازه ورود
permissive U اجازه دهنده
license U اجازه نامه
allowance U اجازه دادن
licensable U قابل اجازه
licensing U اجازه نامه
go through <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
conge U اجازه عبور
acquisition authority U اجازه خرید
passport U اجازه مسافرت
warrants U اجازه قانونی
to allow U اجازه دادن
passages U اجازه عبور
transit bill U اجازه عبور
imprimatur U اجازه چاپ
billets U اجازه نامه
billeting U اجازه نامه
billeted U اجازه نامه
warranting U اجازه قانونی
billet U اجازه نامه
passports U اجازه مسافرت
passage U اجازه عبور
feu U اجازه همیشگی
to ask permission U اجازه خواستن
authorizes U اجازه دادن
to beg leave U اجازه رفتن
authorizing U اجازه دادن
warranty U تعهدنامه اجازه
warranties U تعهدنامه اجازه
grants U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
flight clearance U اجازه پرواز
warranted U اجازه قانونی
warrant U اجازه قانونی
if you please U با اجازه شما
consents U رضا اجازه
consenting U رضا اجازه
suffers U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
consent U رضا اجازه
suffer U اجازه دادن
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
authorises U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
audiences U اجازه حضور
authorize U اجازه دادن
audience U اجازه حضور
searcher warrant U اجازه بازرسی
searcher warrant U اجازه تفتیش
certificate of authority U اجازه نامه
inofficial U بدون اجازه
rack rent U اجازه تمام سال
permit me to say U اجازه دهید بگویم
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
charter U منشور اجازه نامه
landing order U اجازه تخلیه بار
i beg leave to say U اجازه میخواهم بگویم
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
licence U اجازه رفتن دادن
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
licences U اجازه رفتن دادن
absent without leave U نهستی بدون اجازه
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
licenses U اجازه رفتن دادن
moratoriums U اجازه دیر کردپرداخت
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
rack rent U اجازه گزاف بستن بر
permissively U چنانکه اجازه بدهد
enters U اجازه دخول دادن
awol U غایب بدون اجازه
charters U منشور اجازه نامه
visa U اجازه ورود به کشوربیگانه
entrance U ورودیه اجازه ورود
entranced U ورودیه اجازه ورود
entrances U ورودیه اجازه ورود
entrancing U ورودیه اجازه ورود
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
allow U اجازه دادن ستودن
allowing U اجازه دادن ستودن
allows U اجازه دادن ستودن
releases U اجازه ارسال پیام
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
entered U اجازه دخول دادن
enter U اجازه دخول دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
to pray permission U در خواست اجازه کردن
he gave us permission to stay U اجازه داد که بمانیم
let someone through U اجازه ورود دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
chartered U منشور اجازه نامه
release U اجازه ارسال پیام
chartering U منشور اجازه نامه
released U اجازه ارسال پیام
greenlight U اجازه حرکت و اقدام
prior permission U اجازه قبلی پرواز
passed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
authorized <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
approved <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
allowed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
agreed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
moratorium U اجازه دیر کردپرداخت
visas U اجازه ورود به کشوربیگانه
leave taking U کسب اجازه مرخصی
let by U اجازه رد شدن دادن
let in U اجازه دخول دادن
ingress U حق دخول اجازه ورود
letter missive U اجازه نامه ابلاغیه
the law forbids U قانون اجازه نمیدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com