Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2770 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Don't let making a living prevent you from making a life.
U
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
protection
U
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
foraged
U
تلاش وجستجو برای علیق
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
forage
U
تلاش وجستجو برای علیق
foraging
U
تلاش وجستجو برای علیق
forages
U
تلاش وجستجو برای علیق
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
Thank you for your efforts.
U
با تشکر برای تلاش شما.
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
warm up
U
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
biochip
U
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
vital to life
U
واجب برای زندگی
struggle for existence
U
مبارزه برای زندگی
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
Stop pushing!
U
هل ندهید!
light is necessary to life
U
روشنایی برای زندگی لازم است
gag
U
مانع فراهم کردن برای
gagged
U
مانع فراهم کردن برای
gagging
U
مانع فراهم کردن برای
gags
U
مانع فراهم کردن برای
let it go hang
U
اهمیت ندهید
never mind
U
اهمیت ندهید
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
free throw
U
پرتاب بدون مانع برای یار
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
Please be unbiased(fair,objective).
U
تعصب بخرج ندهید
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
Do not admit any outsiders.
U
افراد غیره را راه ندهید
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
U
این فرصت را از دست ندهید
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
micronutrient
U
ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
embolectomy
U
عمل جراحی برای دراوردن مانع جریان خون
shut out
<idiom>
U
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
Do not lean out!
U
به پنجره تکیه ندهید!
[در اتوبوس یا مترو]
lay up
U
ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
permission
U
اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
starting fee
U
مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
PID
U
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
licences
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
personal
U
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
licenses
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
estoppel
U
اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
it is impossible to live there
U
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
data interchange format
U
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
departmental LAN
U
شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها
check firing
U
فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
desqview
U
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
compact
U
مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacts
U
مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacting
U
مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacted
U
مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
To fool ( mess) around .
U
کلک درآوردن
to grow wings
U
بال درآوردن
to dig out
U
کندن و درآوردن
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
U
سفت کن شل کن درآوردن
to unravel woven
[knitted]
fabric
U
از گیر درآوردن
toilet-training
U
از قنداق درآوردن
to unionise
[British E]
U
بشکل اتحادیه درآوردن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den .
U
لوطی بازی درآوردن
To make money. To make ones pile.
U
پول درآوردن ( ساختن )
To fool arounk .
U
مسخره بازی درآوردن
get someone's blood up
<idiom>
U
کفر کسی را درآوردن
high-handed
<idiom>
U
رئیس بازی درآوردن
To give someone hell.
U
پدر کسی را درآوردن
rake someone over the coals
<idiom>
U
پول زیاد درآوردن
mutton dressed as lamb
U
ادای جوانترها را درآوردن
to strip something off
U
درآوردن
[ملافه از لحاف]
To get to the root of something.
U
ته وتوی چیزی را درآوردن
skimp
U
خسیس بازی درآوردن
shake down
<idiom>
U
باحیله پول درآوردن
make a bundle
<idiom>
U
پول زیادی درآوردن
make a killing
<idiom>
U
پول زیادی درآوردن
to redeem
U
از گرو
[رهن]
درآوردن
to unionize
[American E]
U
بشکل اتحادیه درآوردن
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
to curb somebody
U
کسی را تحت کنترل درآوردن
to beat the living daylights out of someone
<idiom>
U
دمار از روزگار کسی درآوردن
bite the dust
<idiom>
U
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
pooped out
<idiom>
U
خسته کننده،از پای درآوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something .
U
چیزی را بصورت مسخره درآوردن
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent.
U
سری توی سرها درآوردن
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
To swindle money out of somebody.
U
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
fast buck
<idiom>
U
پول درآوردن ساده وآسان است
To stint . To be cheese - paring .
U
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
To go too far .
U
شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
to mandate a territory to a country
U
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
early token release
U
در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
CSMA CD
U
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
lord it over
<idiom>
U
رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
subsistence theory of wages
U
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
frauds
U
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
fraud
U
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
bandwidth
U
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
scrounges
U
تلاش
scrounged
U
تلاش
scrounge
U
تلاش
search
U
تلاش
stresses
U
تلاش
stressing
U
تلاش
set out
<idiom>
U
تلاش
stress
U
تلاش
searched
U
تلاش
synergic
U
هم تلاش
efforts
U
تلاش
endevour
U
تلاش
effort
U
تلاش
competency
U
تلاش
endeavor
U
تلاش
searches
U
تلاش
scrounging
U
تلاش
quests
U
تلاش
quest
U
تلاش
searchingly
U
تلاش
unity of effort
U
وحدت تلاش
detonation charge
U
خرج تلاش
normal force
U
تلاش عمودی
scrounges
U
تلاش کردن
burster
U
خرج تلاش
to lay about
U
تلاش کردن
bursting charge
U
خرج تلاش
to cast about
U
تلاش کردن
effort syndrome
U
نشانگان تلاش
design stress resultant
U
تلاش محاسباتی
scrounged
U
تلاش کردن
scrounge
U
تلاش کردن
wild-goose chases
U
تلاش بیهوده
full bore
U
حداکثر تلاش
level of effort
U
میزان تلاش
main effort
U
تلاش اصلی
filler
U
خرج تلاش
shearing force
U
تلاش برشی
fillers
U
خرج تلاش
wild goose chase
U
تلاش بیهوده
make a push
U
تلاش کردن
scrounging
U
تلاش کردن
wild-goose chase
U
تلاش بیهوده
last-ditch
U
وابسته به آخرین تلاش
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
roll up one's sleeves
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
endeavor
U
تلاش کردن کوشیدن
level of effort
U
تلاش رزمی یکان
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
main attack
U
تلاش اصلی نیروها
prowl
U
پرسه زدن تلاش
competence
U
روح تلاش جدیت
prowled
U
پرسه زدن تلاش
prowling
U
پرسه زدن تلاش
bend over backwards to do something
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
if you have any question please ask us , we are here to help
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com