Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
permit me to say
U
اجازه دهید بگویم
recommended retail price
U
قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
supervisory
U
بعنوان بررسی کننده
benzocaine
U
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
recommend
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommends
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
merge print program
U
برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
the public are hereby notified
U
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
What time should I check in?
U
چه وقت کارت سوار شدن به من میدهید؟
To what do you attributeThe failure of the army?
U
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
audio
U
تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
i cannot say him nay
U
بگویم
licenses
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
i scarcely know what to say
U
نمیدانم چه بگویم
iam inclined to think
U
میخواهم بگویم
field alterable control element
U
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
rat's nest
U
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
I dont wish ( want ) to malign anyone .
U
میل ندارم بد کسی را بگویم
i wish i might speak
U
کاش می توانستم سخن بگویم
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
How many times do I have to tell you that …
U
چند بار باید به شما بگویم که ...
spooler
U
برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
You have to listen to me.
U
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
reference
U
توصیه
reference
U
توصیه
recommendations
U
توصیه
references
U
توصیه
recommendation
U
توصیه
commendation
U
توصیه
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
counsel
U
توصیه کردن
advise
U
توصیه دادن
counseled
U
توصیه کردن
counsels
U
توصیه کردن
counselled
U
توصیه کردن
recommend
U
توصیه کردن
recommending
U
توصیه کردن
recommends
U
توصیه کردن
Letter of recommendation.
U
توصیه نامه
counselling
U
توصیه کردن
recommit
U
توصیه کردن
discommend
U
توصیه نکردن
recommendatory
U
توصیه امیز
letter of recommendation
U
توصیه نامه
advisable
U
قابل توصیه
poniter
U
توصیه مفید
letter of reference
U
توصیه نامه
swear by
U
جدا توصیه کردن
On my doctors advice.
U
بنا به توصیه پزشکم
advises
U
اگاهانیدن توصیه دادن
He advised (urged) me to go.
U
به من توصیه کرد که بروم
advising
U
اگاهانیدن توصیه دادن
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
blurb
U
تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
I bought it on the recommendation of a friend.
U
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.
U
سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
You have been recommended to us.
U
توصیه شما رابه ما کرده اند
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
undwe the t. of
U
بعنوان
by way of
U
بعنوان
preparatorily
U
بعنوان تهیه
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
nihilism
U
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
U
بازوبند
[بعنوان جواهر]
under the notion of
U
بعقیده بفکر بعنوان
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
marks
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
Mountaineering . Mountain - climbing .
U
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
bait fish
U
ماهی کوچک بعنوان طعمه
I pulled him by the ears.
U
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
tax incentive
U
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to lose something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
for keeps
U
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
brushes
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard
U
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor
U
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
sand trap
U
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
prototypes
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
bucktail
U
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
He has been exposed as a traitor.
U
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
prototype
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
pattern
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
patterns
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group
U
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
The letter is addressed to you .
U
نامه بعنوان شما نوشته شده است
queen of
U
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
. Why,what was the harm?
U
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bags
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
baseboard
U
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
eryngo
U
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
bugs
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
Pickles are often eaten as a relish .
U
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
bugging
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bug
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
sprag
U
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bag
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
thyratron
U
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
head
U
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
aperitif
U
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
prize fellow
U
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
mulch
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cereal
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex
U
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
mulches
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cut-outs
U
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-out
U
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
land plaster
U
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
grand tour
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage
U
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
scrim
U
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
grand tours
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
differential spoilers
U
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
ramdrive.sys
U
در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
under the veil of religion
U
درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com