Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
frank
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
passages
U
اجازه عبور
passage
U
اجازه عبور
passes
U
اجازه عبور
transit bill
U
اجازه عبور
passed
U
اجازه عبور
pass
U
اجازه عبور
conge
U
اجازه عبور
air traffic control clearance
U
اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
train path
U
اجازه عبور ترن روی یک خط
safe conduct
U
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts
U
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts
U
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
filter
U
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
bandpass filter
U
فیلتر الکترونیکی که به فرکانسهای خالص اجازه عبور میدهد و سایر فرکانسها را ترد میکند
filters
U
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
diode
U
قطعه الکترونیکی که به جریان الکتریک اجازه عبور از یک جهت ونه جهت دیگر میدهد
transire
U
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
refers
U
فرستادن بازگشت دادن
referred
U
فرستادن بازگشت دادن
refer
U
فرستادن بازگشت دادن
accred it
U
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
school
U
بمدرسه فرستادن درس دادن
schools
U
بمدرسه فرستادن درس دادن
freecost
U
مجانا"
gratis
U
مجانا
gratuitously
U
مجانا"
permeable
U
قابل عبور دادن رطوبت
permeability
U
قابلیت عبور دادن رطوبت
reeve
U
عبور دادن طناب از شیار
authorises
U
اجازه دادن
to admit of
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
let
U
اجازه دادن
lets
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
allowance
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
letting
U
اجازه دادن
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
grants
U
اجازه دادن
authorising
U
اجازه دادن
authorizing
U
اجازه دادن
authorizes
U
اجازه دادن
authorize
U
اجازه دادن
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
allow
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
lincense or cence
U
اجازه دادن
permitting
U
اجازه دادن
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
to allow
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
granted
U
اجازه دادن
permits
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
give out
<idiom>
U
اجازه فرار دادن
thole
U
گذاردن اجازه دادن
keep the home fires burning
<idiom>
U
اجازه ادامه دادن
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
allows
U
اجازه دادن ستودن
authorisations
U
اختیاردادن اجازه دادن
licensing
U
اجازه رفتن دادن
license
U
اجازه رفتن دادن
licenses
U
اجازه رفتن دادن
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
licence
U
اجازه رفتن دادن
let in
U
اجازه دخول دادن
licences
U
اجازه رفتن دادن
to let in
U
اجازه دخول دادن
enter
U
اجازه دخول دادن
let someone through
U
اجازه ورود دادن
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
enters
U
اجازه دخول دادن
allowing
U
اجازه دادن ستودن
allow
U
اجازه دادن ستودن
entered
U
اجازه دخول دادن
let by
U
اجازه رد شدن دادن
fuse
U
آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fused
U
آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
lincense
U
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to license a play
U
اجازه نمایش داستانی را دادن
give oneself up to
<idiom>
U
اجازه خوشی را به کسی دادن
to permit somebody something
U
به کسی اجازه چیزی را دادن
to license a book
U
اجازه چاپ کتابی را دادن
let out
U
اجازه بیرون امدن دادن
take on
<idiom>
U
استخدام کردن،اجازه دادن
to give a
U
اجازه حضوردادن گوش دادن
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
give free rein to
<idiom>
U
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
to let out
U
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
weaving shed
U
[فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
bloop
U
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
firewall
U
سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
wading crossing
U
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder
U
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
traffic post
U
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
despatch
U
فرستادن
dispateh
U
فرستادن
to send off
U
فرستادن
to a. letter
U
فرستادن
to serve a subpoena on
U
فرستادن
remits
U
فرستادن
despatched
U
فرستادن
despatches
U
فرستادن
dispatch
U
فرستادن
dispatches
U
فرستادن
despatching
U
فرستادن
dispatched
U
فرستادن
give off
<idiom>
U
فرستادن
send
U
فرستادن
consigned
U
فرستادن
consigning
U
فرستادن
packs
U
فرستادن
consigns
U
فرستادن
pack
U
فرستادن
remitting
U
فرستادن
consign
U
فرستادن
sends
U
فرستادن
hand over
U
فرستادن
sending
U
فرستادن
to send off
U
فرستادن
remitted
U
فرستادن
send back
U
پس فرستادن
send round
U
فرستادن
send out
U
فرستادن
send in
U
فرستادن
to send back
U
پس فرستادن
remit
U
فرستادن
circularize
U
بخشنامه فرستادن به
returned
U
پس فرستادن عودت
missend
U
اشتباها فرستادن
mails
U
باپست فرستادن
returning
U
پس فرستادن عودت
mission
U
بماموریت فرستادن
mail
U
باپست فرستادن
to call for anyone
U
پی کسی فرستادن
call for some one
U
پی کسی فرستادن
jamming
U
پارازیت فرستادن
transmissibility
U
قابلیت فرستادن
send-up
U
بزندان فرستادن
send up
U
بزندان فرستادن
delegating
U
به نمایندگی فرستادن
delegates
U
به نمایندگی فرستادن
delegated
U
به نمایندگی فرستادن
delegate
U
به نمایندگی فرستادن
send-ups
U
بزندان فرستادن
return
U
پس فرستادن عودت
missions
U
بماموریت فرستادن
returns
U
پس فرستادن عودت
to send a message
U
پیام فرستادن
to send for a person
U
بی کسی فرستادن
to send down rain
U
باران فرستادن
pulsing
U
فرستادن موج
forwarded
U
فرستادن رساندن
remittance
U
فرستادن پول
forward
U
فرستادن رساندن
imparadise
U
به بهشت فرستادن
to send on fools errand
U
پی نخودسیاه فرستادن
remittances
U
فرستادن پول
issue
U
نشریه فرستادن
send on
U
جداگانه فرستادن
consignments
U
امانت فرستادن
consignment
U
امانت فرستادن
issued
U
نشریه فرستادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com