Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
enable
U
اجازه رویدادن چیزی
enabled
U
اجازه رویدادن چیزی
enables
U
اجازه رویدادن چیزی
enabling
U
اجازه رویدادن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blocks
U
توقف رویدادن چیزی
blocked
U
توقف رویدادن چیزی
block
U
توقف رویدادن چیزی
preventive
U
آنچه مانع رویدادن چیزی شود
preventative
U
آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
reactive mode
U
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
to permit somebody something
U
به کسی اجازه چیزی را دادن
lincense or cence
U
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
transpiring
U
رویدادن
transpire
U
رویدادن
transpired
U
رویدادن
transpires
U
رویدادن
recurrences
U
رویدادن مجدد
coincide
U
باهم رویدادن
recurrence
U
رویدادن مجدد
coincided
U
باهم رویدادن
coincides
U
باهم رویدادن
coinciding
U
باهم رویدادن
opened
U
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens
U
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
U
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
dead
U
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
preventive
U
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative
U
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
warrent
U
اجازه
licensure
U
اجازه
licence
U
اجازه
licences
U
اجازه
permission
U
اجازه
licenses
U
اجازه
authority
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
liberty
U
اجازه
ok
U
اجازه
liberties
U
اجازه
approval
U
اجازه
permitting
U
اجازه
okay
U
اجازه
permit
U
اجازه
licensing
U
اجازه
permits
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
license
U
اجازه
leave
U
اجازه
leaving
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
authorization
U
اجازه
fiat
U
اجازه
fiats
U
اجازه
ratification
U
اجازه
letting
U
اجازه دادن
to allow
U
اجازه دادن
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
warranty
U
تعهدنامه اجازه
approach clearance
U
اجازه فرود
acquisition authority
U
اجازه خرید
warranties
U
تعهدنامه اجازه
grants
U
اجازه دادن
forbids
U
اجازه ندادن
grant
U
اجازه دادن
forbid
U
اجازه ندادن
approach clearance
U
اجازه تقرب
let
U
اجازه دادن
permissive
U
اجازه دهنده
grant
U
اجازه دادن
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
transit bill
U
اجازه عبور
to permit oneself
U
اجازه خواستن
suffer
U
اجازه دادن
release
U
اجازه صدور
suffered
U
اجازه دادن
released
U
اجازه صدور
releases
U
اجازه صدور
suffers
U
اجازه دادن
passages
U
اجازه عبور
passage
U
اجازه عبور
to beg leave
U
اجازه رفتن
to ask permission
U
اجازه خواستن
authorizations
U
اختیار اجازه
allowances
U
اجازه دادن
allowance
U
اجازه دادن
search warrants
U
اجازه تفتیش
authority
U
اجازه اعتبار
search warrant
U
اجازه تفتیش
authority
U
توانایی اجازه
lets
U
اجازه دادن
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
to admit of
U
اجازه دادن
granted
U
اجازه دادن
authorizing
U
اجازه دادن
accessed
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
accessing
U
اجازه دخول
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
audiences
U
اجازه حضور
audience
U
اجازه حضور
inofficial
U
بدون اجازه
licensing
U
اجازه نامه
imprimatur
U
اجازه چاپ
permit
U
اجازه دادن
if you please
U
با اجازه شما
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
authorising
U
اجازه دادن
authorises
U
اجازه دادن
consenting
U
رضا اجازه
access
U
اجازه دخول
authorize
U
اجازه دادن
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
connivance
U
اجازه ضمنی
consent
U
رضا اجازه
consented
U
رضا اجازه
warrant of attorney
U
اجازه نامه
authorizes
U
اجازه دادن
clearance
U
اجازه زدودگی
license
U
اجازه نامه
power of procuration
U
اجازه نامه
power of authority
U
اجازه نامه
lincense or cence
U
اجازه دادن
power of attorney
U
اجازه نامه
letter of attorney
U
اجازه نامه
full power of attorney
U
اجازه نامه
certificate of authority
U
اجازه نامه
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
warrant
U
اجازه قانونی
permits
U
اجازه دادن
licensable
U
قابل اجازه
warrants
U
اجازه قانونی
billeting
U
اجازه نامه
billeted
U
اجازه نامه
billet
U
اجازه نامه
conge
U
اجازه عبور
pass
U
اجازه عبور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com