English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forbids U اجازه ندادن
forbid U اجازه ندادن
will not hear of <idiom> U رسیدگی ویا اجازه ندادن
to refuse somebody entry [admission] U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
cut (someone) off <idiom> U اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
interventions U دخالت
interference U دخالت
intervention U دخالت
mediacy U دخالت
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
to keep it up U شل ندادن
to keep at arms length <idiom> U رو ندادن
take part U دخالت کردن
intervenes U دخالت کردن
meddle U دخالت بیجاکردن
meddled U دخالت بیجاکردن
meddles U دخالت بیجاکردن
meddlesomeness U دخالت بیجا
hand U دخالت کمک
handing U دخالت کمک
interfere U دخالت کردن
interferential U وابسته به دخالت
to strike in U دخالت کردن
to have a finger in the pie U دخالت کردن
to chop in U دخالت درگفتگوکردن
admix U دخالت کردن
intervened U دخالت کردن
participated U دخالت کردن
meddling U دخالت بیجا
interferes U دخالت کردن
interfered U دخالت کردن
participate U دخالت کردن
participates U دخالت کردن
intervene U دخالت کردن
retaining U از دست ندادن
retain U از دست ندادن
retains U از دست ندادن
to set at d. U اهمیت ندادن
to let slid U اهمیت ندادن به
discontinues U ادامه ندادن
playdown U اهمیت ندادن
to make light of U اهمیت ندادن
discontinuing U ادامه ندادن
discontinue U ادامه ندادن
discontinued U ادامه ندادن
retained U از دست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U دم به تله ندادن
to take time by the forelock U را ازدست ندادن
to w one's consent U رضایت ندادن
to step in U دخالت کردن توامدن
exchange intervention U دخالت در بازار ارز
interposition U دخالت میانه گیری
take part U دخالت یا شرکت کردن
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
absconds U دررفتن رونشان ندادن
absconded U دررفتن رونشان ندادن
stopping U انجام ندادن عملی
stops U انجام ندادن عملی
stopped U انجام ندادن عملی
stop U انجام ندادن عملی
hold-out <idiom> U باموقعیت وفق ندادن
underact U درست انجام ندادن
absconding U دررفتن رونشان ندادن
intromit U دخالت کردن مزاحم شدن
come between <idiom> U درروابط دونفر دخالت کردن
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
discounting match U ادامه ندادن به مسابقه کشتی
The best advice is, not to give any <idiom> U بهترین اندرز ندادن آن است
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
miscarries U نتیجه ندادن عقیم ماندن
to make noyhing of U ناچیز شمردن اهمیت ندادن
miscarrying U نتیجه ندادن عقیم ماندن
buggered U قطعا کاریرا انجام ندادن
miscarry U نتیجه ندادن عقیم ماندن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to be ill towardsany thing U روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
(not) move a muscle <idiom> U حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
to shut out U راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
underplays U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
underplay U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
underplayed U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplaying U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
hen hussy U مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
lock out U درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
telesthesia U احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
automation U استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
ignore U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
blanking U نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
ignores U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
to stand in one's light U جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
classical economics U نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
Big Brother U دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
speech scrambling U نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige U دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
folds U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
frustrated contract U قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
folded U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
accordion fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
blacks U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blackest U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacked U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacker U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
He has no business to interfere. U بیخود می کند دخالت می کند
mechanicalism U عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
permission U اجازه
licences U اجازه
licence U اجازه
licenses U اجازه
liberty U اجازه
warrent U اجازه
liberties U اجازه
fiat U اجازه
fiats U اجازه
authorisations U اجازه
ok U اجازه
licensure U اجازه
authorization U اجازه
by permission of U با اجازه
leave U اجازه
authority U اجازه
leaving U اجازه
okay U اجازه
approval U اجازه
permitting U اجازه
unauthorized U بی اجازه
permits U اجازه
licensing U اجازه
permit U اجازه
ratification U اجازه
license U اجازه
releases U اجازه صدور
inofficial U بدون اجازه
imprimatur U اجازه چاپ
if you please U با اجازه شما
released U اجازه صدور
by your leave U با اجازه شما
conge U اجازه عبور
feu U اجازه همیشگی
flight clearance U اجازه پرواز
release U اجازه صدور
licensable U قابل اجازه
tokens U اجازه ورود
to ask permission U اجازه خواستن
to admit of U اجازه دادن
searcher warrant U اجازه تفتیش
searcher warrant U اجازه بازرسی
may i take it please U اجازه می فرمایید
authority U اجازه اعتبار
to beg leave U اجازه رفتن
lincense or cence U اجازه دادن
approach clearance U اجازه تقرب
approach clearance U اجازه فرود
to permit oneself U اجازه خواستن
warrants U اجازه قانونی
warranting U اجازه قانونی
warranted U اجازه قانونی
warrant U اجازه قانونی
authorizing U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com