English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
lets U اجازه دادن
let U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
go through <idiom> U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
to let in U اجازه دخول دادن
enter U اجازه دخول دادن
entered U اجازه دخول دادن
enters U اجازه دخول دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
let in U اجازه دخول دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
license U اجازه رفتن دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
let someone through U اجازه ورود دادن
thole U گذاردن اجازه دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
allowing U اجازه دادن ستودن
licence U اجازه رفتن دادن
licences U اجازه رفتن دادن
allows U اجازه دادن ستودن
allow U اجازه دادن ستودن
give oneself up to <idiom> U اجازه خوشی را به کسی دادن
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
lincense U اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder U واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
at that [at that provocation] <adv.> U در آنجا
as a result <adv.> U در آنجا
consequently <adv.> U در آنجا
subsequently <adv.> U در آنجا
thereupon <adv.> U در آنجا
thereat <adv.> U در آنجا
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
As far as I know . So far as I know. U تا آنجا که من می دانم
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
As far as I am concerened. U تا آنجا که به من مربوط می شود
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U تا آنجا که تیغم ببرد
Since the day he set foot there . U از روزیکه به آنجا پا نهاد
so far as I'm concerned U تا آنجا که به من مربوط می شود
as far as I'm concerned <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
In so far as their taste would go . U تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
According to my lights . U تا آنجا که عقلم قد می دهد
The situation there is bad. U وضعیت در آنجا بد است.
Come as quickly as possible. U تا آنجا که می شود زود بیا
Left out of one place and driven away from another. <proverb> U از آنجا مانده از اینجا رانده .
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
CERN U یس که www اولین آنجا اختراع شد
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
I happened to be there when …. U اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
Nobody was there but me. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
factory U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
It is improper to go there uninvited. U ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
Not that I remember . U تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
factories U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
We were there just to make up numbers. U ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
lover's lane <idiom> U جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
He has always lived there. U او همیشه آنجا زندگی کرده است.
Can I get there on foot? U آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
If it ( ever ) comes to that . U اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
Nothing has changed there. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
There they were in all their finery. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
almonry U [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
You can't get there other than by foot. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Hotel accommodation is rather expensive there. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> U هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
switching U نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
trap U نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stops U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
stopping U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
main U مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
voicing U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
to make every effort U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
stations U میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stationed U میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station U میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
conventional RAM U این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory U این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
colony U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
licences U اجازه
approval U اجازه
licensure U اجازه
by permission of U با اجازه
licence U اجازه
ratification U اجازه
permitting U اجازه
authority U اجازه
licensing U اجازه
licenses U اجازه
permission U اجازه
leave U اجازه
unauthorized U بی اجازه
permit U اجازه
license U اجازه
leaving U اجازه
authorisations U اجازه
fiat U اجازه
fiats U اجازه
liberties U اجازه
authorization U اجازه
warrent U اجازه
permits U اجازه
okay U اجازه
liberty U اجازه
ok U اجازه
pass U اجازه عبور
licensable U قابل اجازه
authority U اجازه اعتبار
release U اجازه صدور
access U اجازه دخول
license U اجازه نامه
approach clearance U اجازه فرود
licensing U اجازه نامه
may i take it please U اجازه می فرمایید
accessing U اجازه دخول
conge U اجازه عبور
accesses U اجازه دخول
accessed U اجازه دخول
clearance U اجازه زدودگی
searcher warrant U اجازه بازرسی
searcher warrant U اجازه تفتیش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com