Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
allowance
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
permits
U
اجازه دادن
permitting
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
granted
U
اجازه دادن
grants
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
authorises
U
اجازه دادن
authorising
U
اجازه دادن
authorize
U
اجازه دادن
authorizes
U
اجازه دادن
authorizing
U
اجازه دادن
let
U
اجازه دادن
lets
U
اجازه دادن
letting
U
اجازه دادن
lincense or cence
U
اجازه دادن
to admit of
U
اجازه دادن
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
to allow
U
اجازه دادن
allow
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
license
U
اجازه رفتن دادن
licensing
U
اجازه رفتن دادن
licence
U
اجازه رفتن دادن
licences
U
اجازه رفتن دادن
licenses
U
اجازه رفتن دادن
enter
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
enters
U
اجازه دخول دادن
frank
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
allow
U
اجازه دادن ستودن
allowing
U
اجازه دادن ستودن
allows
U
اجازه دادن ستودن
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorisations
U
اختیاردادن اجازه دادن
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
finder
U
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
let by
U
اجازه رد شدن دادن
let in
U
اجازه دخول دادن
let out
U
اجازه بیرون امدن دادن
lincense
U
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
thole
U
گذاردن اجازه دادن
to give a
U
اجازه حضوردادن گوش دادن
to let in
U
اجازه دخول دادن
to let out
U
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
to license a book
U
اجازه چاپ کتابی را دادن
to license a play
U
اجازه نمایش داستانی را دادن
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
give free rein to
<idiom>
U
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
give oneself up to
<idiom>
U
اجازه خوشی را به کسی دادن
give out
<idiom>
U
اجازه فرار دادن
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning
<idiom>
U
اجازه ادامه دادن
take on
<idiom>
U
استخدام کردن،اجازه دادن
let someone through
U
اجازه ورود دادن
to permit somebody something
U
به کسی اجازه چیزی را دادن
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
Other Matches
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
permits
U
اجازه
license
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
leave
U
اجازه
permit
U
اجازه
liberties
U
اجازه
liberty
U
اجازه
leaving
U
اجازه
licensure
U
اجازه
authorization
U
اجازه
permission
U
اجازه
okay
U
اجازه
permitting
U
اجازه
warrent
U
اجازه
licenses
U
اجازه
fiats
U
اجازه
ratification
U
اجازه
ok
U
اجازه
approval
U
اجازه
licensing
U
اجازه
fiat
U
اجازه
authority
U
اجازه
licences
U
اجازه
licence
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
by permission of
U
با اجازه
to ask permission
U
اجازه خواستن
to permit oneself
U
اجازه خواستن
licensable
U
قابل اجازه
letter of attorney
U
اجازه نامه
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
full power of attorney
U
اجازه نامه
certificate of authority
U
اجازه نامه
permissive
U
اجازه دهنده
feu
U
اجازه همیشگی
by your leave
U
با اجازه شما
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
conge
U
اجازه عبور
transit bill
U
اجازه عبور
authority
U
اجازه اعتبار
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
power of attorney
U
اجازه نامه
release
U
اجازه صدور
passed
U
اجازه عبور
acquisition authority
U
اجازه خرید
passes
U
اجازه عبور
pass
U
اجازه عبور
search warrant
U
اجازه تفتیش
search warrants
U
اجازه تفتیش
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
approach clearance
U
اجازه فرود
approach clearance
U
اجازه تقرب
released
U
اجازه صدور
releases
U
اجازه صدور
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
power of authority
U
اجازه نامه
authority
U
توانایی اجازه
warrant of attorney
U
اجازه نامه
forbid
U
اجازه ندادن
power of procuration
U
اجازه نامه
forbids
U
اجازه ندادن
billeting
U
اجازه نامه
warranty
U
تعهدنامه اجازه
warranties
U
تعهدنامه اجازه
access
U
اجازه دخول
accessed
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
accessing
U
اجازه دخول
connivance
U
اجازه ضمنی
audience
U
اجازه حضور
authorizations
U
اختیار اجازه
audiences
U
اجازه حضور
inofficial
U
بدون اجازه
consents
U
رضا اجازه
consenting
U
رضا اجازه
billeted
U
اجازه نامه
billet
U
اجازه نامه
consent
U
رضا اجازه
passport
U
اجازه مسافرت
billets
U
اجازه نامه
passports
U
اجازه مسافرت
licensing
U
اجازه نامه
license
U
اجازه نامه
clearance
U
اجازه زدودگی
warrant
U
اجازه قانونی
token
U
اجازه ورود
warranted
U
اجازه قانونی
consented
U
رضا اجازه
warranting
U
اجازه قانونی
to beg leave
U
اجازه رفتن
warrants
U
اجازه قانونی
tokens
U
اجازه ورود
passage
U
اجازه عبور
imprimatur
U
اجازه چاپ
passages
U
اجازه عبور
if you please
U
با اجازه شما
flight clearance
U
اجازه پرواز
release
U
اجازه ارسال پیام
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
awol
U
غایب بدون اجازه
released
U
اجازه ارسال پیام
releases
U
اجازه ارسال پیام
moratorium
U
اجازه دیر کردپرداخت
moratoriums
U
اجازه دیر کردپرداخت
visas
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
passed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
charters
U
منشور اجازه نامه
chartering
U
منشور اجازه نامه
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
chartered
U
منشور اجازه نامه
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
absent without leave
U
نهستی بدون اجازه
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
visa
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
authorized
U
اجازه داده شده
charter
U
منشور اجازه نامه
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
to ask
[someone]
for permission
U
[از کسی]
اجازه گرفتن
approved
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
leave taking
U
کسب اجازه مرخصی
enabled
U
اجازه رویدادن چیزی
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
may i see you home?
U
اجازه دهید شمارابخانه
letter missive
U
اجازه نامه ابلاغیه
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
to take ones farewell of
U
اجازه مرخصی گرفتن از
letters of reprisal
U
اجازه نامه انتقام
to pray permission
U
در خواست اجازه کردن
rack rent
U
اجازه گزاف بستن بر
to obtain permission
U
تحصیل اجازه کردن
exequatur
U
اجازه نامه قونسول
entrance
U
ورودیه اجازه ورود
entranced
U
ورودیه اجازه ورود
entrancing
U
ورودیه اجازه ورود
enables
U
اجازه رویدادن چیزی
landing order
U
اجازه تخلیه بار
rack rent
U
اجازه تمام سال
enabling
U
اجازه رویدادن چیزی
enable
U
اجازه رویدادن چیزی
trip ticket
U
برگه اجازه مسافرت
entrances
U
ورودیه اجازه ورود
imperscriptible
U
فاقد اجازه نوشته
permit me to say
U
اجازه دهید بگویم
indult
U
اجازه نامه امتیاز
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
to take leave of any one
U
اجازه ازکسی گرفتن
license contract
U
قرارداد اجازه استفاده
he gave us permission to stay
U
اجازه داد که بمانیم
the law forbids
U
قانون اجازه نمیدهد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
intrusion
U
دخول سرزده و بدون اجازه
safe conduct
U
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
air traffic control clearance
U
اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
let out
<idiom>
U
اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
safe conducts
U
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts
U
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
squatting
U
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
authorisations
U
اجازه یا توانایی انجام کاری
give someone the green light
<idiom>
U
اجازه ادامه به کار رادادن
squatted
U
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squat
U
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
will not hear of
<idiom>
U
رسیدگی ویا اجازه ندادن
squats
U
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
leave
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
authorization
U
اجازه یا توانایی انجام کاری
adapter
U
اجازه نصب در سوکت میدهد
intrusions
U
دخول سرزده و بدون اجازه
They gave me permission by way of an exception ...
U
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Please let me give you a lift (ride).
U
اجازه بدهید سوارتان کنم
planning permission
U
اجازه عمران و ابادی اراضی
grant
U
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
press of sail or canvas
U
ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
granted
U
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
leaving
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
Might I ask a question?
U
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
train path
U
اجازه عبور ترن روی یک خط
grants
U
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
optical
U
فرآیندی که اجازه میدهد علامتها یا خط وط خاص
this ticket admits one
U
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
to refuse somebody entry
[admission]
U
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
i gbeg to in from you
U
اجازه خواستم شما راراهنمایی کنم
lincense or cence
U
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
liberty man
U
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
Could I use the phone ?
U
اجازه هست از تلفن استفاده کنم ؟
transire
U
اجازه گمرک جهت انتقال محموله
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
quitrent
U
اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com