Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
act of God
U
اتفاق قهری
acts of God
U
اتفاق قهری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
automatic
U
قهری
compulsory
U
قهری
naturals
U
قهری
natural
U
قهری
automatics
U
قهری
natural guardianship
U
ولایت قهری
constructive trust
U
مسئولیت قهری
coercive
U
اجباری قهری
natural guardian
U
ولی قهری
automatic adjustment
U
تهاتر قهری
automatic guarantee
U
ضمان قهری
inveluntary partnership
U
شرکت قهری
constructive trust
U
ضمان قهری
coercive control
U
کنترل قهری
compulsory partnership
U
شرکت قهری
automatic guarantees
U
ضمان قهری
fortuitous event
U
حادثه قهری
equitable mortgage
U
رهن قهری
delictual liability
U
ضمان قهری
acts of God
U
حادثه قهری قوه قهریه
tort
U
عمل موجد ضمان قهری
torts
U
عمل موجد ضمان قهری
act of God
U
حادثه قهری قوه قهریه
conveyance by record
U
انتقال قهری به حکم دادگاه
manifest destiny
U
لوازم قهری بسط وتوسعه نژادی
united nations organization
U
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
coincidences
U
اتفاق
event
U
اتفاق
chance
U
اتفاق
chanced
U
اتفاق
chances
U
اتفاق
chancing
U
اتفاق
events
U
اتفاق
accidentalness
U
اتفاق
accidentalism
U
اتفاق
accidence
U
اتفاق
joinder
U
اتفاق
occurence
U
اتفاق
confederations
U
اتفاق
confederation
U
اتفاق
fortuity
U
اتفاق
hap
U
اتفاق
togtherness
U
اتفاق
togetherness
U
اتفاق
confederacies
U
اتفاق
confederacy
U
اتفاق
lague
U
اتفاق
leagues
U
اتفاق
happening
U
اتفاق
federal
U
اتفاق
occurrences
U
اتفاق
case
U
اتفاق
occurrence
U
اتفاق
cases
U
اتفاق
fluke
U
اتفاق
happenings
U
اتفاق
league
U
اتفاق
accident
U
اتفاق
coincidence
U
اتفاق
unity
U
اتفاق
flukes
U
اتفاق
accidents
U
اتفاق
fortuitously
<adv.>
U
برحسب اتفاق
fortuitism
U
عقیده به اتفاق
coincidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
disunion
U
عدم اتفاق
by hazard
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
fall out
U
اتفاق افتادن
by chance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
U
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
U
برحسب اتفاق
hap
U
اتفاق افتادن
as it happens
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
it happened
U
اتفاق افتاد
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
to play itself out
U
اتفاق افتادن
renewal of the convention
U
تجدید اتفاق
supervention
U
اتفاق ناگهانی
Accompanied by. Together with .
U
به اتفاق (همراه )
Accidentally . By chance.
U
بر حسب اتفاق
incidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
chancing
U
اتفاق افتادن
occurring
U
اتفاق افتادن
occurs
U
اتفاق افتادن
betide
U
اتفاق افتادن
befall
U
اتفاق افتادن
befallen
U
اتفاق افتادن
befalling
U
اتفاق افتادن
befalls
U
اتفاق افتادن
befell
U
اتفاق افتادن
unison
U
اتحاد اتفاق
chance
U
اتفاق افتادن
chanced
U
اتفاق افتادن
chances
U
اتفاق افتادن
consensus
U
اتفاق اراء
by a unanimity vote
U
به اتفاق اراء
by a unanimous
U
به اتفاق اراء
occurred
U
اتفاق افتادن
casualist
U
معتقد به اتفاق
consensus of opinion
U
اتفاق اراء
confederative
U
اتفاق کننده
unanimously
U
به اتفاق اراء
come to pass
U
اتفاق افتادن
come about
U
اتفاق افتادن
unanimity
U
اتفاق اراء
tide
U
اتفاق افتادن
occur
U
اتفاق افتادن
happen
U
رخ دادن اتفاق افتادن
in the wind
<idiom>
U
بزودی اتفاق افتادن
occurred
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
fortune
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
occur
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
hold breath
U
منتظر یک اتفاق بودن
fortunes
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
occurring
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
it is of frequent
U
بسیار اتفاق میافتد
unanimity
U
اتفاق ارا هم اوازی
occurs
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
previously
U
زودتر اتفاق افتادن
happened
U
رخ دادن اتفاق افتادن
way the wind blows
<idiom>
U
چیزی که اتفاق میافتد
sure thing
<idiom>
U
حتما اتفاق افتادن
happens
U
رخ دادن اتفاق افتادن
consentaneous
U
دارای اتفاق اراء
by chance
U
برحسب اتفاق یاتصادف
it is bound to nappen
U
مقدراست اتفاق بیافتد
What a coincidence !
U
چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
It never occurred again
دیگر اتفاق نیفتاد.
fortuitously
U
برحسب اتفاق اتفاقا
as one man
U
به اتفاق مانند یک مرد
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
immediate
U
آنچه یکباره اتفاق افتد
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
give
U
اتفاق افتادن فدا کردن
gives
U
اتفاق افتادن فدا کردن
giving
U
اتفاق افتادن فدا کردن
common
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
leaguer
U
عضو مجمع اتفاق ملل
commoners
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
Accidents wI'll happen .
U
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
Should anything happen to me, ...
<idiom>
U
اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
accidental
U
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
combinatorial explosion
U
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
incident
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
It took place under my very eyes.
U
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
It's Lombard Street to a China orange.
<idiom>
U
بطور قطع
[حتما]
اتفاق می افتد.
contingent annuity
U
پرداخت مقرری به علت اتفاق غیر مترقبه
There's no danger of that happening again.
U
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
interrupting
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
cry over spilt milk
<idiom>
U
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
interrupt
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
concert of europe
U
اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
data logging
U
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
flukes
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
fluke
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
protocol
U
خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
cyclic
U
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
protocols
U
خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
russian revolution
U
وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
latest event time
U
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
coincidence circuit
U
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
french revolution
U
انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
coincidence element
U
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
it occurs twice a day
U
روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com