English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fusion welding U اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
connector U وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
isolation U مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
BNC connector U متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
drip-joint U [اتصال بین دو ورق فلزی]
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
weld bead U تکه فلزی که درامتداد اتصال جوش قراردارد
edge U اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edges U اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
plates U : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plate U : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
wiring U ساختار فلزی برای پشتیبانی کابلهای ورودی و ایجاد اتصال برای وصل کابل ها
jointer U [بست فلزی برای اتصال سنگ ها در سنگ چینی]
channelled U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channel U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channels U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeled U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeling U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
bilabial U دولبه
double cut file U سوهان دولبه
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
local U اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
locals U اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
male connector U ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
linkage U مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages U مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
ball bearing U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
transitory shelter U پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
intertwined U درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach U درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwining U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine U درهم بافتن درهم بافته شدن
doubled up U درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double U درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
doubled U درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
cluttered U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter U درهم ریختگی درهم وبرهمی
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
mix U درهم کردن
hash U درهم کردن
mixes U درهم کردن
consolidation U درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
birdcages U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcage U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
metallizo U فلزی کردن
metal U فلزی کردن
metals U فلزی کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
inweave U درهم متقاطع کردن
disorganised U درهم وبرهم کردن
disorganizing U درهم وبرهم کردن
muddle U درهم وبرهم کردن
to make hay of U درهم برهم کردن
disorganises U درهم وبرهم کردن
disorganizes U درهم وبرهم کردن
tangle U درهم وبرهم کردن
disorganize U درهم وبرهم کردن
discombobulate U درهم و برهم کردن
intertwist U درهم کشبک کردن
tangles U درهم وبرهم کردن
disorganising U درهم وبرهم کردن
muddling U درهم وبرهم کردن
muddles U درهم وبرهم کردن
muddled U درهم وبرهم کردن
percolate U نفوذ کردن
permeate U نفوذ کردن
percolated U نفوذ کردن
seep in U نفوذ کردن
penetract U نفوذ کردن
breach U نفوذ کردن
infiltrates U نفوذ کردن
percolates U نفوذ کردن
permeated U نفوذ کردن
breached U نفوذ کردن
pierce U نفوذ کردن
permeates U نفوذ کردن
permeating U نفوذ کردن
infiltrated U نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن
infiltrate U نفوذ کردن
percolating U نفوذ کردن
pierces U نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> U نفوذ کردن
breaches U نفوذ کردن
breakaway U نفوذ کردن
interpenetrate U نفوذ کردن در
transpiring U نفوذ کردن
transpired U نفوذ کردن
penetrates U نفوذ کردن در
interpenetrate U در هم نفوذ کردن
penetrated U نفوذ کردن در
transpires U نفوذ کردن
transpire U نفوذ کردن
bleach U نفوذ کردن
impenetrate U نفوذ کردن در
bleached U نفوذ کردن
bleaches U نفوذ کردن
penetrate U نفوذ کردن در
crevasses U نفوذ کردن
crevasse U نفوذ کردن
galvanize U ابکاری فلزی کردن
galvanizes U ابکاری فلزی کردن
galvanising U ابکاری فلزی کردن
galvanised U ابکاری فلزی کردن
galvanises U ابکاری فلزی کردن
faze U درهم ریختن پریشان کردن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
huddling U مخفی کردن درهم ریختگی
huddled U مخفی کردن درهم ریختگی
huddles U مخفی کردن درهم ریختگی
huddle U مخفی کردن درهم ریختگی
fazed U درهم ریختن پریشان کردن
fazes U درهم ریختن پریشان کردن
fazing U درهم ریختن پریشان کردن
infiltrates U نفوذ کردن در منطقه
infiltrated U نفوذ کردن در منطقه
infiltrate U نفوذ کردن در منطقه
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
penetrative U وابسته به نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن در منطقه
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
muss U درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
snafu U اشفته بودن درهم وبرهم کردن
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
infiltrates U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating U در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water U نفوذ کردن اب بداخل قایق
infiltrate U در خطوط دشمن نفوذ کردن
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
diffuses U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
dimpling U پخدار کردن مخروطی ورقات نازک فلزی
chimney-crane U [میله فلزی برای آویزان کردن غذا]
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
parries U سد کردن دفاع مستقیم
parry U سد کردن دفاع مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct laying U روانه کردن مستقیم
parried U سد کردن دفاع مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
layers U لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patches U کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layer U لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch U کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
PPP U پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
flans U تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
sled U وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
flan U تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
sleds U وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
fibre U نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibres U نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber U نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
contact U یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting U یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts U یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted U یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings U سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector U اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
dresses U اهار زدن مستقیم کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
dress U اهار زدن مستقیم کردن
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
lapped U جفت کردن دوسطح فلزی بهم باسایش سنباده نرم
lock U محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com