English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sustained rate U سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
collimator U وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
cyclic U مداوم
running U مداوم
continuous U مداوم
constants U مداوم
constant U مداوم
sequential U مداوم
unremitting U مداوم
ongoing U مداوم
continuing U مداوم
stream U روانه
streams U روانه
streamed U روانه
discontinuous U غیر مداوم
fluctuates U تغییر مداوم
sustained fire U اتش مداوم
life long education U اموزش مداوم
fluctuate U تغییر مداوم
steady state growth U رشد مداوم
halting U غیر مداوم
drum roll U ضربات مداوم
sustaining growth U رشد مداوم
running fire U اتش مداوم
persistent inflation U تورم مداوم
sustained fire U تیر مداوم
endurance time U سرعت مداوم
durably U بطور مداوم
sustained illumination U روشنایی مداوم
continuous illumination U روشنایی مداوم
continuous fire U اتش مداوم
sustained rate U نواخت مداوم
drum rolls U ضربات مداوم
fluctuated U تغییر مداوم
persistent U پایا مداوم
stand U دفاع مداوم
steadiest U پی درپی مداوم
steady U پی درپی مداوم
steadying U پی درپی مداوم
steadied U پی درپی مداوم
steadies U پی درپی مداوم
reshaping U روانه کاری
pack off U روانه کردن
information flow U روانه خبر
to give the sack U روانه کردن
dispateh U روانه کردن
lay U روانه کردن
lays U روانه کردن
send away U روانه کردن
stream routing U روند روانه
orientation U روانه کردن
kick out <idiom> U روانه کردن
to send away U روانه کردن
to put a way childish U روانه کردن
to pack off U روانه کردن
to give the mitten U روانه کردن
to get the mitten U روانه شدن
to get one's mittimus U روانه شدن
go U روانه ساختن
flings U روانه ساختن
send U روانه کردن
dismissing U روانه کردن
sends U روانه کردن
flinging U روانه ساختن
dismisses U روانه کردن
hale U روانه کردن
sending U روانه کردن
fling U روانه ساختن
goes U روانه ساختن
dismiss U روانه کردن
endurance time U سرعت حداکثر مداوم
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
straight pool billiard U بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
stables U مداوم محک کردن
stable U مداوم محک کردن
steady state U وضعیت بارشد مداوم
assiduity U توجه و دقت مداوم
direct laying U روانه کردن مستقیم
despatches U روانه کردن فرستادن
orientation U روانه کردن دستگاهها
launghing U روانه سازی پرتاب
despatched U روانه کردن فرستادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
despatching U روانه کردن فرستادن
reciprocal U روانه کردن متقابله
laying U روانه کردن توپ
dispatches U روانه کردن فرستادن
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
dispatched U روانه کردن فرستادن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
yaks U : بطور مداوم حرف زدن
yak U : بطور مداوم حرف زدن
Constant dripping wear away the stone . <proverb> U قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
ribbon switch U مبدل فشار مداوم به الکتریسیته
one-night stands U رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
continuation U حرکت مداوم بسوی سبد
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
one-night stand U رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
departing U روانه شدن حرکت کردن
depart U روانه شدن حرکت کردن
orienting U روانه کردن تطبیق دادن
orient U روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
orients U روانه کردن تطبیق دادن
departs U روانه شدن حرکت کردن
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
get off U روانه کردن عقب رفتن از
continuous strip camera U دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
lay U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
lays U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
lindy U رقص دارای حرکات سریع وجهشهای مداوم
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
continuous strip photography U عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
pip matching U روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
automatic terminal information service U ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
creep U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
broadcast controlled air interception U نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
continuous strip imagery U عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
scanned U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scans U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
launches U روانه کردن مامور کردن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
launch U روانه کردن مامور کردن
launched U روانه کردن مامور کردن
launching U روانه کردن مامور کردن
continuous processor U دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
back sight method U روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com