Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
league
U
اتحاد متحد کردن
leagues
U
اتحاد متحد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unites
U
متحد کردن
uniting
U
متحد کردن
federates
U
متحد کردن
accrete
U
متحد کردن
allying
U
متحد کردن
ally
U
متحد کردن
federating
U
متحد کردن
federate
U
متحد کردن
unifies
U
متحد کردن
unify
U
متحد کردن
unite
U
متحد کردن
unifying
U
متحد کردن
bands
U
متحد کردن
band
U
متحد کردن
federated
U
متحد کردن
reassociate
U
دوباره متحد کردن
consociate
U
متحد کردن پیوستن
herds
U
متحد کردن گروه
herding
U
متحد کردن گروه
herded
U
متحد کردن گروه
herd
U
متحد کردن گروه
joined
U
گراییدن متحد کردن
join
U
گراییدن متحد کردن
joins
U
گراییدن متحد کردن
to unionise
[British E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
to unionize
[American E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
unionized
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
league
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
leagues
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionizes
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unite
U
متحد کردن ترکیب کردن
uniting
U
متحد کردن ترکیب کردن
unites
U
متحد کردن ترکیب کردن
accretion
U
اتحاد
unions
U
اتحاد
injunctions
U
اتحاد
solidarity
U
اتحاد
identity
U
اتحاد
identities
U
اتحاد
confederation
U
اتحاد
confederations
U
اتحاد
federative
U
اتحاد
incorporation
U
اتحاد
federal
U
اتحاد
unity
U
اتحاد
integrity
U
اتحاد
injunction
U
اتحاد
consolidation
U
اتحاد
union
U
اتحاد
alliances
U
اتحاد
alliance
U
اتحاد
conferderation
U
اتحاد
league
U
اتحاد
leagues
U
اتحاد
togetherness
U
اتحاد
unions
U
اتحاد واتفاق
association
U
معاشرت اتحاد
unions
U
اتحاد سازش
associations
U
معاشرت اتحاد
unison
U
اتحاد اتفاق
unifiable
U
قابل اتحاد
confederacies
U
اتحاد پیوند
disunity
U
عدم اتحاد
defensive league
U
اتحاد دفاعی
union
U
اتحاد سازش
union
U
اتحاد اتحادیه
union
U
اتحاد واتفاق
diphthong
U
اتحاد دو صوت
diphthongs
U
اتحاد دو صوت
monetary convention
U
اتحاد ارزی
monetary convention
U
اتحاد پولی
military convention
U
اتحاد نظامی
mathematical identity
U
اتحاد ریاضی
coalitions
U
اتحاد موقتی
coalition
U
اتحاد موقتی
consolidation
U
ترکیب اتحاد
Soviet Union
U
اتحاد شوروی
unions
U
اتحاد اتحادیه
tie
U
اتحاد وابستگی
confederacy
U
اتحاد پیوند
marriages
U
یگانگی اتحاد
syneresis
U
اتحاد دو حرف
sodality
U
اتحاد یگانگی
marriage
U
یگانگی اتحاد
ties
U
اتحاد وابستگی
unitive
U
موجد اتحاد
triumvir
U
عضو اتحاد سه گانه
synoecy
U
اتحاد واتفاق الحاق
slurs
U
خط اتحاد لکه ننگ
slur
U
خط اتحاد لکه ننگ
pentarchy
U
اتحاد پنج حکومت
spirit de corps
U
روح یگانگی و اتحاد
slurred
U
خط اتحاد لکه ننگ
slurring
U
خط اتحاد لکه ننگ
solidarity
U
بهم پیوستگی
[اتحاد]
synoeky
U
اتحاد واتفاق الحاق
band
U
دستهء موسیقی اتحاد
unionists
U
هواخواه اتحاد و یگانگی
unionist
U
هواخواه اتحاد و یگانگی
bands
U
دستهء موسیقی اتحاد
misalliance
U
اتحاد وائتلاف نامناسب
post union
U
اتحاد پستی بین المللی
pan americanism
U
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
Soviet
U
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
pentarchy
U
اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
Soviets
U
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
confederate
U
متحد
federal
U
متحد
federates
U
متحد
unified
U
متحد
federated
U
متحد
corporate
U
متحد
united
U
متحد
federate
U
متحد
in league
U
متحد
associates
U
متحد
associating
U
متحد
associated
U
متحد
associate
U
متحد
married
U
متحد
allied
U
متحد
confederates
U
متحد
ones
U
متحد
federating
U
متحد
one
U
متحد
conjunct
U
متحد
misjoinder
U
اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
block
U
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked
U
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks
U
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
integration
U
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
unifier
U
متحد کننده
uniforms
U
متحد الشکل
to make common cause
U
متحد شدن
unitive
U
متحد کننده
uniform
U
متحد الشکل
unified command
U
فرماندهی متحد
nexus
U
گروه متحد
feudist
U
متحد دشمن
unified
U
متحد شده
band
U
متحد شدن
close-knit
U
صمیمی و متحد
running mates
U
متحد انتخاباتی
running mate
U
متحد انتخاباتی
bands
U
متحد شدن
realigns
U
متحد شدن
realigning
U
متحد شدن
concentric
U
متحد المرکز
realigned
U
متحد شدن
realign
U
متحد شدن
blocs
U
جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
bloc
U
جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
vetoing
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
u.n.
U
سازمان ملل متحد
realigning
U
مجددا متحد شدن
realigns
U
مجددا متحد شدن
unified
U
یکپارچه فرماندهی متحد
realigned
U
مجددا متحد شدن
united nations organization
U
سازمان ملل متحد
United Nations
U
سازمان ملل متحد
realign
U
مجددا متحد شدن
federalization
U
تشکیل کشورهای متحد
trigraph
U
سه حرف متحد التلفظ
charter of the united nations
U
منشور ملل متحد
federated
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federative
U
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federating
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
annulus
U
فضای بین دوایر متحد المرکز
security council
U
شورای امنیت سازمان ملل متحد
federates
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
general assmbly of the united nations
U
مجمع عمومی سازمان ملل متحد
united nations high commissioner
U
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
peace force
U
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
hominy grits
U
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
united court of customs
U
appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
homage
U
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
trust territory
U
ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
dumbarton oaks conference
U
شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
unified command
U
نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist
U
عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
ibi
U
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com