English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Topuul oneself toghether . U خود را جمع وجور کردن
arithmetic mean U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression U عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
averaged U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging U میانگین حسابی متوسط حسابی
averages U میانگین حسابی متوسط حسابی
compacted U جمع وجور فشرده
compacting U جمع وجور فشرده
compacts U جمع وجور فشرده
compact U جمع وجور فشرده
compartmentalising U اتاق اتاق کردن
compartmentalized U اتاق اتاق کردن
compartmentalised U اتاق اتاق کردن
compartmentalizes U اتاق اتاق کردن
compartmentalises U اتاق اتاق کردن
compartmentalize U اتاق اتاق کردن
compartmentalizing U اتاق اتاق کردن
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
to play up U درست و حسابی بازی کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
To do up the room. U اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
wall-to-wall U [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
hanging U [فرش کردن، کاغذ دیواری یا هر تزئینی برای اتاق]
accessorize U اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
drapery rug U قالیچه های پرده ای [جهت آویزان کردن در سر درب ورودی اتاق]
arithmetical U حسابی
calculative U حسابی
pitched U حسابی
smack dab U حسابی
thorough paced U حسابی
pursang U حسابی
incalculability U بی حسابی
arithmetic U حسابی
simple mean U میانگین حسابی
arithmetic series U سریهای حسابی
areal cook U یک اشپز حسابی
arithmetic relation U رابطه حسابی
arithmetic U حسابی حسابگر
arithmetic register U ثبات حسابی
arithmetic statement U حکم حسابی
well got up U پاکیزه حسابی
roundly U بطور حسابی
arithmetic progression U تصاعد حسابی
aregular cook U اشپز حسابی
arithmetic check U مقابله حسابی
arithmetic operation U عمل حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی
squares U منظم حسابی
arithmetic operation U عملیات حسابی
arithmetic method U روش حسابی
squaring U منظم حسابی
arithmetic instruction U دستورالعمل حسابی
squared U منظم حسابی
arithmetic expression U مبین حسابی
square U منظم حسابی
mean square U یک مربع حسابی
arithmetic shift U تغییر مکان حسابی
He thrashed his son soundly . U پسرش را حسابی کتک زد
dishonours U بد حسابی عدم پرداخت
now you're talking U این شدحرف حسابی
dishonouring U بد حسابی عدم پرداخت
Put on some decent clothes. U یک لباس حسابی تنت کن
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
He is a habitual defaulter. U آدم بد حسابی است
To pay someone handsomely. U به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
dishonored U بد حسابی عدم پرداخت
dishonour U بد حسابی عدم پرداخت
dishonors U بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring U بد حسابی عدم پرداخت
Now you are talking. That makes sense. U حالااین شد یک حرف حسابی
he is no less than a gambler U قمارباز حسابی است
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
to talk sense U حرف حسابی زدن
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
dishonoured U بد حسابی عدم پرداخت
arithmetic sequence U تصاعد حسابی [ریاضی]
not on any account U اصلا روی هیچ حسابی
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
I was totally tongue-tied. U زبانم حسابی بند آمد
He is a decent fellow(guy,chap) U طرف آدم حسابی است
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
lay into a person U کسی را کتک حسابی زدن
detailed U حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
You wouldnt be here if you had any sense U اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
variance U میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
rooms U اتاق
chambers U اتاق
room U اتاق
room mate U هم اتاق
chamber U اتاق
Room 123 U اتاق 123
studio U اتاق کار
surgeries U اتاق جراحی
surgery U اتاق جراحی
toolroom U اتاق ابزار
clearing houses U اتاق تهاتر
ante-chamber U اتاق انتظار
assmbly-room U اتاق همایش
war room U اتاق جنگ
linoleum U مشمع کف اتاق
studios U اتاق کار
a double room U یک اتاق دو نفره
batten U [تخته ی کف اتاق ]
room temperature U دمای اتاق
a sinlge room U یک اتاق یک نفره
sickroom U اتاق بیمار
chamber of commerce U اتاق تجارت
newsroom U اتاق خبر
newsroom U اتاق نودادنگاری
newsrooms U اتاق خبر
newsrooms U اتاق نودادنگاری
chamber of commerce U اتاق بازرگانی
tearoom U اتاق چای
sitting room U اتاق نشیمن
sitting-rooms U اتاق نشیمن
living room U اتاق نشیمن
operations room U اتاق عملیات
chamber of trade U اتاق تجارت
chamber of trade U اتاق بازرگانی
chamber of shipping U اتاق کشتیرانی
common joist U تیر کف اتاق
sickrooms U اتاق بیمار
living rooms U اتاق نشیمن
long gallery U اتاق طویل
Get out of the room. U از اتاق بروبیرون
sitting-room U اتاق نشیمن
roomfuls U بقدر یک اتاق پر
war room U اتاق عملیات
clearing house U اتاق تهاتر
undercroft U اتاق کلیسا
houseroom U اتاق خانه
snow cave U اتاق برفی
wheelhouse U اتاق سکان
wheelhouses U اتاق سکان
vacuum chamber U اتاق خلاء
studding U ارتفاع اتاق
roomful U بقدر یک اتاق پر
distorted room U اتاق خطاانگیز
spence U اتاق ناهارخوری
reception rooms U اتاق پذیرایی
common room U اتاق استادان
keeping-room U اتاق نشیمن
reception room U اتاق پذیرایی
a single room U یک اتاق یک نفره
reception room U اتاق انتظار
spense U اتاق ناهارخوری
dorter U اتاق خواب
reading rooms U اتاق قرائت
vestibular U اتاق کوچک بدن
dortour U اتاق خواب
bed and breakfast U اتاق و صبحانه
reading room U اتاق قرائت
reception rooms U اتاق انتظار
Elephant in the living room U فیل در اتاق نشیمن
waiting-room U اتاق انتظار
common rooms U اتاق استادان
stokehold U اتاق اتشخانه کشتی
A+E unit [British E] U اتاق عمل اورژانس
Casuality [British E] U اتاق عمل اورژانس
cabins U اتاق کوچک قایق
playroom U اتاق بازی کودکان
Accident and Emergency U اتاق عمل اورژانس
hall U اتاق بزرگ دالان
calefactory U [اتاق گرم صومعه]
workroom U اتاق کار کارگاه
lead chamber process U فرایند اتاق سربی
emergency medical treatment room U اتاق عمل اورژانس
vestries U اتاق دعا رخت کن
chambers U اتاق خواب خوابگاه
undercroft U اتاق زیر زمینی
vestibular U مربوط به اتاق کوچک
vestry U اتاق دعا رخت کن
halls U اتاق بزرگ دالان
emergency room [American E] [e.r.] [ER] U اتاق عمل اورژانس
chamber U اتاق خواب خوابگاه
Br U مخفف اتاق خواب
casuality department [British E] U اتاق عمل اورژانس
playrooms U اتاق بازی کودکان
enclosure U اتاق راهبان [دین]
I'd like a room with bath. من یک اتاق با حمام میخواهم.
I'd like a room with twin beds. من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
cella U [اتاق مطالعه ی راهبها]
I'd like a double room U من یک اتاق دو نفره میخواهم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com