English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate U اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
tool U دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
control equipment U ابزار وارسی ابزار پایش
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
politic U سیاست
king craft U سیاست
kingcraft U سیاست
politics U سیاست
policies U سیاست
policy U سیاست
diplomacy U فن سیاست
politcs U سیاست
power politics U سیاست زور
colonialism U سیاست مستعمراتی
realpolitik U سیاست زور
policy-making U سیاست گذاری
stop go policy U سیاست تثبیت
tax policy U سیاست مالیاتی
policy of contianment U سیاست تحدیدی
politcs U علم سیاست
foreign policy U سیاست خارجی
public life U زندگی در سیاست
public policy U سیاست عمومی
restrictionism U سیاست محدودیت
political sclence U سیاست مدن
social policy U سیاست اجتماعی
politcs U سیاست شناسی
diplomacy U سیاست سیاستمداری
policy makers U سیاست گذاران
realpolitik U سیاست عملی
policies U مسلک سیاست
national policy U سیاست ملی
laissez faire U سیاست اقتصادازاد
acrobat U سیاست باز
acrobats U سیاست باز
mercantilism U سیاست بازرگانی
monopolist U سیاست انحصاری
monetary policy U سیاست پولی
wage policy U سیاست دستمزد
laisser faire U سیاست اقتصادازاد
neutralism U سیاست بی طرفی
realpolitik U سیاست تجربی
the policy of the government U سیاست دولت
policy making U سیاست گذاری
health policy U سیاست بهداشتی
new deal U سیاست جدید
income policy U سیاست درامدی
king craft U سیاست پادشاهی
diplomatically U سیاست مابانه
anti inflationary policy U سیاست انقباضی
economic policy U سیاست اقتصادی
politician U سیاست مدار
politicians U اهل سیاست
politicians U وارددر سیاست
budgetary policy U سیاست بودجهای
commercial policy U سیاست بازرگانی
politicians U سیاست مدار
politics U علم سیاست
politics U سیاست مدون
employment policy U سیاست اشتغال
politician U وارددر سیاست
politician U اهل سیاست
expansionary policy U سیاست انبساطی
policy U مسلک سیاست
fiscal policy U سیاست مالیاتی
development policy U سیاست توسعه
anti development policy U سیاست ضد توسعه
fiscal policy U سیاست مالی
financial policy U سیاست مالی
fair deal U سیاست منصفانه
executive council [of a political party] U شورای مجریه [سیاست]
open door policy U سیاست درهای باز
orientalism U عقاید یا سیاست شرقی
ostrich policy U سیاست خود فریبی
credit squeeze U سیاست انقباض اعتبار
plateform U اعلامیه سیاست دولت
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
nonintervention U سیاست کناره گیری
executive [of a political party] U شورای مجریه [سیاست]
policy of pandering U سیاست خودشیرین بودن
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
parliamentary term U دوره مقننه [سیاست]
nonintervention U سیاست عدم مداخله
outward looking policy U سیاست برون نگر
electoral term U دوره مقننه [سیاست]
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
isolationism U پیروی از سیاست انزوا
tight money U سیاست پولی انقباضی
political sclence U علم سیاست کشورها
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
politick U سیاست بافی کردن
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
punitory U جزائی سیاست امیز
agricultural support policy U سیاست حمایت از کشاورزی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
the open door policy U سیاست دروازههای باز
citizenship [status of a citizen] U ملیت [حقوق] [سیاست]
nationality [citizenship] U ملیت [حقوق] [سیاست]
stabilization policy U سیاست تثبیت اقتصادی
policy of d. U سیاست واگذاری اوضاع
pricing policy U سیاست قیمت گذاری
polity U طرز اداره سیاست
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
easy money policy U سیاست گشایش پول
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
discount rate policy U سیاست نرخ تنزیل
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
diplomatize U سیاست مداری کردن
functional finance U سیاست مالی اصولی
polities U طرز اداره سیاست
to retire from politics U از سیاست بازنشسته شدن
conservatism U سیاست محافظه کاری
rabble-rouser U عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper U عوام انگیز [سیاست]
import substitution policy U سیاست جانشینی واردات
legislative periode U دوره مقننه [سیاست]
opposition party U حزب مخالف [سیاست]
party politics U سیاست بازیهای حزبی
executive [of a political party] U مجلس اجرائی [سیاست]
launch into politics U داخل سیاست شدن
executive council [of a political party] U مجلس اجرائی [سیاست]
International politics. U سیاست بین الملل
To enter politics . U وارد سیاست شدن
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
intransigeance U سخت گیری در سیاست
I have nothing to do with politics. U کاری به سیاست ندارم
institutionalism U سیاست خیریه واخلاقی
income policy U سیاست مربوط به درامدها
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
The policy of balance of power. U سیاست موازنه قدرت
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
die hard U پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
power politics U سیاست جبر زور طلبی
mercantilist U طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
intransigency U سخت گیری در سیاست ناسازگاری
politics U علم سیاست امور سیاسی
begger my neighbour policy U سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
land policy U سیاست اقتصادی مربوط به زمین
intransigence U سخت گیری در سیاست ناسازگاری
clericalism U سیاست واصول واعمال روحانیون
mercantilism U سیاست موازنه بازرگانی کشور
carpetbag U سیاست بازی ودغلکاری کردن
He is through ( done ) with politics . U سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
centrist wing U طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
brinkmanship U سیاست رفتن تا مرز جنگ
He takes ( heels) much interest in politics. U به سیاست خیلی علاقه دارد
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
radicals U اصل سیاست مدار افراطی
radical U اصل سیاست مدار افراطی
Politics someone hell. U سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
glasnost U سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
opposition parliamentary group U گروه مخالف در مجلس پارلمانی [سیاست]
mugwump U سیاست و حزب بازی دوری میکند
closed-door meeting U مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
rabble-rouser U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Pied Piper U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
to have a closed meeting U نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
To do something expediently. U از روی سیاست کاری را انجام دادن
wire pulling U گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
to break off diplomatic relations U روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
geopolitics U درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
agricultural price policy U سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
isolationist U طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
austerity package U بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
fusionist U هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
radicalism U گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
tool U ابزار
instrument U ابزار
implements U ابزار
implementing U ابزار
tools U ابزار
implemented U ابزار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com