English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It's about 2 miles from ... آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wellnigh U تقریبا
inexactly U تقریبا
not much of <idiom> U تقریبا بد
almost U تقریبا
by a U تقریبا
approx U تقریبا
nears U تقریبا
all but U تقریبا
about two years U تقریبا`
pretty much U تقریبا
roughly <adv.> U تقریبا
approximately U تقریبا
much U تقریبا
proximately U تقریبا"
sort of U تقریبا
roughly U تقریبا"
some U تقریبا
nighly U تقریبا
next door to U تقریبا
practically U تقریبا"
just about <idiom> تقریبا
nearing U تقریبا
near- U تقریبا
about <adv.> U تقریبا
feckly U تقریبا
circa U تقریبا
nearly U تقریبا
neared U تقریبا
near U تقریبا
nearer U تقریبا
nearest U تقریبا
well nigh U تقریبا
well-nigh U تقریبا
sort of <idiom> U تقریبا تا یک حدی
about two years U تقریبا` دو سال
squarish U تقریبا مربع
semi U تقریبا نصف
subovate U تقریبا بیضی
semis U تقریبا نصف
nip and tuck U تقریبا برابر
scarcely ever U تقریبا هیچوقت
next to impossible U تقریبا نشدنی
approximately U تقریبا به درستی
gravel blind U تقریبا کور
near vertical U تقریبا عمودی
thereabout U درهمان نزدیکی تقریبا
nlq U کیفیت تقریبا" عالی
around 3 in the morning U تقریبا ساعت ۳ صبح
nigh U تقریبا نزدیک شدن
it is much the same U تقریبا همان است
disobedience U تقریبا" معادل desertion
go near to do something U تقریبا کاری را کردن
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximating U آنچه تقریبا درست است
about as high U تقریبا` همان اندازه بلند
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
anasarca U ورم تقریبا شدید پشام
two cents <idiom> U تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
whyŠthere is the answer U شرط در امده تقریبا معنی میدهد
side cast U پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
jetstream U باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
The book runs to nearly 600 pages. U این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
differentiating cicuit U مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
fjeld U فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
propense U مایل
declivous U مایل
pitching U مایل
bevel U پخ مایل
inclinable U مایل
f. of books U مایل به کت اب
nothing loath U مایل
loxodrome U خط مایل
oblique U مایل کج
lickerish U مایل
italic U مایل
bevel U مایل
oblique U مایل
rath U مایل
skews U مایل
gauche U مایل
slanting U مایل
willful U مایل
inclined U مایل
sloping U مایل
interested U مایل
miles U مایل
mile U مایل
bevelled U مایل
skewing U مایل
skew U مایل
agreeable U مایل
slantingly U کج یا مایل
studious of doing a thing U مایل
studious to do a thing U مایل
sidling U مایل
sideling U مایل
desirous U مایل
willing U مایل
rathe U مایل
nihilism U شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
geographical mile U مایل جغرافیایی
oblique perspective U پرسپکتیو مایل
he is f. her U مایل اوست
nautical mile U مایل دریایی
he was found of her U مایل او بود
incline plane U سطح مایل
inclined compression U فشار مایل
inclined drilling U حفاری مایل
inclined face of dam U نمای مایل سد
greeny U مایل بسبز
he has a good mind U مایل است
to incline to green U یا مایل بودن
obliquely U بطور مایل
the mast has raked U مایل کردن
the mast has raked U مایل شدن
statute mile U مایل رسمی
sourish U مایل به ترشی
solicitous to go U مایل به رفتن
oppositive U مایل به ضدیت
slant range U برد مایل
side flow weir U سر ریز مایل
oblique system U سیستم مایل
three point perspective U پرسپکتیو مایل
oblique section U مقطع مایل
lief U مطلوب مایل
xanthic U مایل به زردی
mile ohm U مایل- اهم
whity U مایل به سفید
whitey U مایل به سفید
viridescent U مایل به سبز
oblique lattice U شبکه مایل
oblique projection U تصویر مایل
oblique rotation U چرخش مایل
recessive U مایل ببازگشت
likes U مایل بودن
fond U مایل مشتاق
fonder U مایل مشتاق
fondest U مایل مشتاق
yellowish U مایل بزردی
centripetal U مایل به مرکز
cant U سطح مایل
purply U مایل به ارغوانی
purplish U مایل به ارغوانی
bitterish U مایل به تلخی
aslant U حرکت مایل
greyish U مایل به خاکستری
like U مایل بودن
liked U مایل بودن
aslant U بطور مایل
albescent U مایل به سفیدی
reddish U مایل بقرمز
bluish U مایل به ابی
solicitously U مایل نگران
caramel U مایل به قرمز
caramels U مایل به قرمز
solicitous U مایل نگران
nautical miles U مایل دریایی
flavescent U مایل بزردی
awry U بطور مایل
comatant U مایل بجنگ
blueish U مایل به ابی
gaff U میله مایل
wilful U مشتاق مایل
chamfer U مایل شدن
purple red U قرمز مایل به ارغوانی
pea green U زرد مایل بسبز
pinkish U مایل به رنگ صورتی
oblimax rotation U چرخش مایل بیشینه
hoary U سفید مایل به خاکستری
oblimin rotation U چرخش مایل کمینه
bayed U سرخ مایل به قرمز
oblique shock wave U موج ضربهای مایل
brownish U مایل به قهوهای یاخرمایی
bay U سرخ مایل به قرمز
bays U سرخ مایل به قرمز
baying U سرخ مایل به قرمز
roll piercing process U روش نورد مایل
incilnable to do something U مایل کردن بکاری
suntans U قهوه مایل بسرخ
auburn U قهوهای مایل به قرمز
umber قهوه ای مایل به زرد
rubicund U رنگ مایل به قرمز
scarlet U قرمز مایل به زرد
mph U مخفف مایل در ساعت
to be prepared to go U مایل به رفتن بودن
they canŠif they so wishŠ..... U اگر مایل باشندمیتوانند...........
homosexual U مایل به جنس خود
homosexuals U مایل به جنس خود
tattletale gray U سفید مایل بخاکستری
swart U سبزه مایل به سیاه
sloping barrel vault U طاق ضربی مایل
sloping barrel vault U سقف گهوارهای مایل
suntan U قهوه مایل بسرخ
isabella U زرد مایل به خاکستری
cuesta U جلگه مایل یااریب
he is not willing to go U مایل برفتن نیست
he was found of her U باو مایل بود
he was not inclined to go U مایل برفتن نبود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com