Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
model
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
models
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
finished
U
آنچه کامل شده است
malfunctioned
U
آنچه کامل کار نکند
malfunctions
U
آنچه کامل کار نکند
malfunction
U
آنچه کامل کار نکند
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
overhaul
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
namely
U
برای مثال
videlicet
U
برای مثال
exempli gratia
U
برای مثال
e.g
U
برای مثال
in fact
U
برای مثال
videlicet
U
برای مثال
to wit
<adv.>
U
برای مثال
namely
<adv.>
U
برای مثال
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
locus classicus
U
مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
transients
U
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient
U
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
game
U
آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
usable
U
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
effective
U
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
U
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
bubble help
U
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
report generator
U
برای تامین گزارش کامل
partial substitution
U
جانشینی کامل برای دو کالا
up and running
U
اماده برای عملیات کامل
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
TrueType
U
فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
integers
U
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
cure time
U
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
integer
U
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
alphaphotographic
U
آنچه باعث نمایش تصاویر با استفاده از حروف گرافیکی از پیش تعیین شده برای سرویسهای تلتکس می شوند
program
U
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
programs
U
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
income velocity
U
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
reserve buoyancy
U
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
carrying
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
circularization
U
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
carried
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
fixes
U
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
best fit
U
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
fix
U
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
to unionise
[British E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
to recover from something
U
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
to unionize
[American E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
solids
U
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
notification message
U
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
solid
U
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
to keep somebody on a short leash
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
to feel like something
U
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
bcd
U
جمع کننده کامل برای جمع دو عدد 4 بیتی BCD
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
downloadable
U
آنچه قابل بار کردن است
Whatsoever
U
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
manageable
U
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
universal
U
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
roundest
U
کامل کردن
finishes
U
کامل کردن
totalize
U
کامل کردن
complemented
U
کامل کردن
complementing
U
کامل کردن
matures
U
کامل کردن
finish
U
کامل کردن
round
U
کامل کردن
complements
U
کامل کردن
complement
U
کامل کردن
mature
U
کامل کردن
overhauled
U
اوراق کردن کامل
to rest up
U
استراحت کامل کردن
rest up
U
استراحت کامل کردن
to pay home
U
تلافی کامل کردن
use up
<idiom>
U
استفاده کامل کردن
overhauls
U
اوراق کردن کامل
overhaul
U
اوراق کردن کامل
overhauling
U
اوراق کردن کامل
check up
U
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
salvage
U
پیاده کردن کامل قطعات
bleaches
U
سفید کردن شستن کامل
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
completing
U
کامل کردن انجام دادن
salvaging
U
پیاده کردن کامل قطعات
to post up
U
مطلع کردن کامل دادن به
completes
U
کامل کردن انجام دادن
bleach
U
سفید کردن شستن کامل
completed
U
کامل کردن انجام دادن
bleached
U
سفید کردن شستن کامل
salvages
U
پیاده کردن کامل قطعات
complete
U
کامل کردن انجام دادن
salvaged
U
پیاده کردن کامل قطعات
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
optimization
U
کار کردن چیزی با کارایی کامل
souse
U
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
to be all eyes
U
موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
to play one's card well
U
از فرصت خود استفاده کامل کردن
to browse
U
ویرایش کامل کردن
[علوم کامپیوتر]
hitching
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
pay off
U
با دادن مزد کامل اخراج کردن
hitches
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
fast
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
cancelling
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
cancels
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
integrates
U
کامل کردن درست کردن
integrating
U
کامل کردن درست کردن
integrate
U
کامل کردن درست کردن
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
double leg pick up
U
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
thorough
U
بطور کامل کامل
operational
U
آنچه کار میکند یا مربوطه به نحوه کار کردن ماشین است
documented
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
saw
U
مثال
examples
U
مثال
illustrations
U
مثال
paradigm
U
مثال
ensample
U
مثال
praxis
U
مثال
illustration
U
مثال
paradigms
U
مثال
example
U
مثال
impresa
U
مثال
saws
U
مثال
sawing
U
مثال
parables
U
مثال
parable
U
مثال
sawed
U
مثال
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
exemplum
U
مثال نمونه
to be illustrative of
U
با مثال نشاندادن
allegorically
U
بطریق مثال
exemplification
U
مثال اوری
exempli gratia
[e.g.]
U
به عنوان مثال
tags
U
مثال مبتذل
locus
U
مثال ادبی
To cite an example .
U
مثال آوردن
illustratively
U
با عکس یا مثال
tag
U
مثال مبتذل
instance
U
مثال شاهد
instances
U
مثال شاهد
exemplars
U
مانند مثال
exemplar
U
مانند مثال
for example
U
به عنوان مثال
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
instants
U
ماه کنونی مثال
instant
U
ماه کنونی مثال
For instance . By way of example .
U
مثلا"( من باب مثال )
query by example
U
سئوال از طریق مثال
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to catch
[to start]
U
روشن شدن
[مثال موتور]
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
practice fee
U
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
suppressant
U
داروی جلوگیر
[مثال اشتها]
to suck on
U
مکیدن
[مثال آب نبات چوبی ]
to recover from something
U
ترمیم شدن
[مثال از بحرانی]
to recover from something
U
به حالت اول درآمدن
[مثال از بحرانی]
vindication
U
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
traffic on public roads
U
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
street traffic
U
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
to enter
[into a mine]
U
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
to descend
[into a mine]
U
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leaders
U
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com