Perdic | آنقدر گریه کرد تا خوابش برد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 104 (6 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	She wept herself to sleep . U	آنقدر گریه کرد تا خوابش برد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	i read him to sleep U	برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
	Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb> U	بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
	Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb> U	بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
	weeping succeeds laughter U	گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
	he fell asleep U	خوابش برد
	She is a light sleeper . U	خوابش سبک است
	light sleeper U	کسیکه خوابش سبک است
	sobbing U	گریه گریه کردن
	sobbed U	گریه گریه کردن
	sobs U	گریه گریه کردن
	sob U	گریه گریه کردن
	as ... as <adv.> U	آنقدر... که
	He did not live long enough to … U	آنقدر عمر نکرد که ...
	I was so tired that … U	آنقدر خسته بودم که ...
	She talked tI'll she was blue in the face . U	آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
	He drank himself to death. U	آنقدر مشروب خورد تامرد
	I kept saying it tI'll I was blue in the face. U	آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
	She had the never to say. . . U	آنقدر پررو بود که گفت ...
	The exam was too easy for words . U	امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
	to scare the living daylights out of somebody U	کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
	He wears his socks into holes . U	آنقدر جوابهارامی پوشد تا سوراخ شوند
	My tea isnt cool enough to drink. U	چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
	They I got confused . U	آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
	He threatened to thrash the life out of me . U	تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
	to beat the egg-white until it is stiff U	سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
	to be at a loss as to what to advise U	آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
	talk someone's ear off <idiom> U	آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
	She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
	bawling U	گریه
	weeping U	گریه
	tears U	گریه
	bawled U	گریه
	bawl U	گریه
	bawls U	گریه
	greet U	گریه
	greeted U	گریه
	greets U	گریه
	tear U	گریه
	musk cat U	گریه زیاد
	tear jerking U	گریه اور
	they mingle their tears U	با هم گریه می کنند
	to pipe one's eye U	گریه کردن
	weeper U	گریه کننده
	To begin to weep . to burst into tears . U	گریه افتا دن
	tear-jerker U	گریه انگیز
	tearjerker U	گریه اور
	slobber U	گریه بچگانه
	bemoaned U	گریه کردن
	sobs U	بغض گریه
	sob U	بغض گریه
	sobbing U	بغض گریه
	bemoans U	گریه کردن
	weep U	گریه کردن
	weeps U	گریه کردن
	cry U	فریاد گریه
	cry U	گریه کردن
	cries U	فریاد گریه
	give U	گریه کردن
	cries U	گریه کردن
	slobbers U	گریه بچگانه
	slobbering U	گریه بچگانه
	slobbered U	گریه بچگانه
	bemoan U	گریه کردن
	sobbed U	بغض گریه
	f. tears U	گریه زورکی
	weeping U	گریه کننده
	crybaby U	زود گریه کن
	bemoaning U	گریه کردن
	gives U	گریه کردن
	giving U	گریه کردن
	crybabies U	زود گریه کن
	tear-jerkers U	گریه انگیز
	to play the woman U	گریه کردن ترسیدن
	he wept involuntarily U	بی اختیار گریه کرد
	boohoos U	هقهق گریه کردن
	boohooing U	هقهق گریه کردن
	crying is useless U	گریه سودی ندارد
	to gulp down ones tears U	گریه رادرگلوحبس کردن
	boohooed U	هقهق گریه کردن
	sob stories U	داستان گریه اور
	boohoo U	هقهق گریه کردن
	To weep and wail . U	گریه وزاری کردن
	sob story U	داستان گریه اور
	mourned U	ماتم گرفتن گریه کردن
	Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> U	گریه بر هر درد بى درمان دواست .
	mourn U	ماتم گرفتن گریه کردن
	To burst into tears (laughter). U	زیر گریه ( خنده ) زدن
	mourns U	ماتم گرفتن گریه کردن
	sobbed U	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
	sobs U	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
	She looks pathetic in that dress . U	این لباس به تنش گریه می کند
	sobbing U	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
	sob U	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
	I´m as hungry as a horse. U	آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
	to turn on the waters U	یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
	It is no use crying over spilt milk . <proverb> U	بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
	hungry as a hunter <idiom> U	آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
	She procrastinated until it was too late . U	آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
	hysterics U	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
	whimper U	نالیدن زار زار گریه کردن
	whimpered U	نالیدن زار زار گریه کردن
	whimpering U	نالیدن زار زار گریه کردن
	whimpers U	نالیدن زار زار گریه کردن

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy