English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
ad-libbing U آزادانه
ad-libbed U آزادانه
ad-lib U آزادانه
ad-libs U آزادانه
on the loose <idiom> U آزادانه رفتن
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talk U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
speak U صحبت کردن
confabulate U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
mouthing U صحبت
parle U صحبت
conversed U صحبت
mouth U صحبت
converses U صحبت
mouthed U صحبت
colloquies U صحبت
mouths U صحبت
colloquy U صحبت
collocutor U هم صحبت
chitchat U صحبت
confabulation U صحبت
talked U صحبت
talk U صحبت
conversing U صحبت
converse U صحبت
talks U صحبت
well spoken U خوش صحبت
chatty U خوش صحبت
nattered U صحبت دوستانه
natter U صحبت دوستانه
asides U صحبت تنها
well-spoken U خوش صحبت
aside U صحبت تنها
chit chat U صحبت کوتاه
chit-chat U صحبت کوتاه
telephone frequency U فرکانس صحبت
pillow talk U صحبت خودمانی
nattering U صحبت دوستانه
natters U صحبت دوستانه
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
chitchat U صحبت کوتاه
conversable U خوش صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
conversationalists U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
talk up <idiom> U صحبت درمورد
private talk U صحبت خصوصی
my inter locvtor U طرف صحبت من
sniffled U صحبت تودماغی
articulating U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
sniffles U صحبت تودماغی
dialogue U گفتگو صحبت
conversationist U خوش صحبت
coze U صحبت خودمانی
cross talk U تداخل صحبت
articulates U ماهر در صحبت
shoptald U صحبت بازاری
speech U صحبت نطق
duologue U صحبت دونفری
speeches U صحبت نطق
geste U کار نمایان هم صحبت
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
gest U کار نمایان هم صحبت
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
dialogue U صحبت با شخص دیگر
dialog U صحبت با شخص دیگر
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
dialogues U صحبت با شخص دیگر
whispery U اهسته صحبت کننده
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com