English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (767 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to entertain hopes [for something] U آرزوی رسیدن [به چیزی] را در ذهن خود کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To get ones wish. U به آرزوی خود رسیدن
A castle in the air. Wishful thinking. U آرزوی واهی ( خیالی)
To get ones wish . U به آرزوی خود رسیدن
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
to have something U چیزی داشتن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] U بر سر چیزی اختلاف داشتن
to havealiking for anything U ذوق چیزی را داشتن
to have experience in something U آزمودگی در چیزی داشتن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something. U به چیزی عادت داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
have something up one's sleeve <idiom> U چیزی سری نگه داشتن
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com