Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to entertain hopes
[for something]
U
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To get ones wish.
U
به آرزوی خود رسیدن
A castle in the air. Wishful thinking.
U
آرزوی واهی ( خیالی)
To get ones wish .
U
به آرزوی خود رسیدن
to have something at one's disposal
U
چیزی داشتن
to have something
U
چیزی داشتن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
To be interested in ( keen on ) some thing .
U
به چیزی علاقه داشتن
to have something in reserve
U
چیزی درچنته داشتن
to live through something
U
طاقت چیزی را داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
U
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to havealiking for anything
U
ذوق چیزی را داشتن
to have experience in something
U
آزمودگی در چیزی داشتن
to have an appetite for something
U
اشتها به چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something.
U
به چیزی عادت داشتن
look forward
U
انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something
U
انتظار چیزی را داشتن
to believe in something
U
به چیزی اعتقاد داشتن
to take an i. in something
U
به چیزی دلبستگی داشتن
keep something at bay
<idiom>
U
[چیزی را دور نگاه داشتن]
to believe in somebody
[something]
U
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
To be biased (prejudiced).
U
درمورد چیزی تعصب داشتن
To have a fancy for something .
U
هوای چیزی را درسر داشتن
swear by
<idiom>
U
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
up to someone to do something
<idiom>
U
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody
[something]
<idiom>
U
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
have something up one's sleeve
<idiom>
U
چیزی سری نگه داشتن
cry out for
<idiom>
U
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
to purpose something
U
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to make of something
U
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to have a limit
[of up to something]
U
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to have a maximum limit
[of something]
U
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to strain at anything
U
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
tingle
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulating
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
simulates
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
plays
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingles
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off
<idiom>
U
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingling
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulate
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingled
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aim
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com