Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
His wish was fulfI'lled.
U
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dress guard
U
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
eclipsing
U
گرفت
eclipses
U
گرفت
eclipse
U
گرفت
eclipsed
U
گرفت
tethanus
U
گرفت عضلانی
lunar eclipse
U
گرفت ماه
the wind rises
U
بادوزیدن گرفت
eclipe of the moon
U
ماه گرفت
dynamic dump
U
رو گرفت پویا
solar eclipse
U
گرفت خورشید
he went his way
U
راه خودراپیش گرفت
since the outbreak of the war
U
از روزی که جنگ در گرفت
irretraceable
U
که نتوان ردانرا گرفت
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
the doctor bled me
U
دکتراز من خون گرفت
dump
U
رو گرفت روبرداری کردن
originals
U
که از آن می توان کپی گرفت
original
U
که از آن می توان کپی گرفت
He was run over by a car.
U
اتوموبیل اورازیر گرفت
he prospered in his business
U
کارش بالا گرفت
he talked himself hoarse
U
انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it .
U
نظرش را گرفت ( جلب کرد )
Accidents wI'll happen .
U
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
A surge of anger rushed over me .
U
سرا پایم را فرا گرفت
He went home on leave .
U
مرخصی گرفت رفت منزل
She had a heart attack .
U
قلبش گرفت ( حمله قلبی )
It was engraved on my mind .
U
درزهنم نقش گرفت ( بست )
He got the money from me by a trick.
U
با حقه وکلک پول را از من گرفت
She was transported with joy .
U
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
She mistook me for somebody else .
U
مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
integrand
U
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
This idea took root in my mind.
U
این نظریه درفکرم ریشه گرفت
There is no fault to find with my work.
U
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
He was granted a grade promotion.
U
یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
Where can I contact Mr …. ?
U
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
A wave of anger swept over the entire world .
U
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
melchizedek
U
> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
I have no fault to find with his work .
U
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
he prospered in his business
U
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
U
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
tantalus
U
تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
Accidents wI'll happen.
U
چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
air brush
U
برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
U
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
copyrights
U
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright
U
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
night dress
U
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
tog
U
جامه
apparel
U
جامه
togs
U
جامه
suits
U
جامه
suited
U
جامه
costume
U
جامه
thing
U
جامه
outwall
U
جامه
transvestite
U
زن جامه
costumes
U
جامه ها
overclothes
U
جامه رو
weeds
U
جامه
costumes
U
جامه
costume
U
جامه
monkhood dress
U
جامه
transvestites
U
زن جامه
swallow tail coat
U
جامه شب
liveries
U
جامه
livery
U
جامه
rigs
U
جامه
garments
U
جامه
toggery
U
جامه
rigged
U
جامه
habit
U
جامه
rig
U
جامه
habits
U
جامه
vesture
U
جامه
suit
U
جامه
raiment
U
جامه
garment
U
جامه
the early bird catches the worm
<proverb>
U
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
knock about clothes
U
جامه کار
hosiery
U
جامه کش باف
luggage
U
جامه دان
portmanteaux
U
جامه دان
oil coat
U
جامه مشمعی
to
[get]
dress
[ed]
U
جامه پوشیدن
portmanteau
U
جامه دان
portmanteaus
U
جامه دان
to habit
U
جامه پوشاندن
valise
U
جامه دان
valises
U
جامه دان
suit
U
جامه
[کت و شلوار]
tog
U
جامه پوشاندن
night suit
U
جامه خواب
suit case
U
جامه دان
disfrock
U
جامه از تن در اوردن
gear
U
الات جامه
geared
U
الات جامه
gears
U
الات جامه
necklines
U
یقهی جامه
neckline
U
یقهی جامه
bed clothes
U
جامه خواب
women's dres
U
جامه زنان
caddice
U
جامه ژنده
caddis
U
جامه ژنده
change of clothes
U
جامه واگردان
cilice
U
جامه مویی
fatigue dress
U
جامه بیگاری
to wear mourning
U
جامه ماتم
evite
U
زن کم جامه پوش
the outward man
U
جامه یا تن ادمی
smalls
U
جامه بچگانه
small cloths
U
جامه بچگانه
night gown
U
خواب جامه
weeds
U
جامه بوگی
night clothes
U
جامه خواب
nether garment
U
زیر جامه
print dress
U
جامه چیت
kimono
U
جامه ژاپنی
kimonos
U
جامه ژاپنی
proper dress
U
جامه شایسته
proper dress
U
جامه زیبا
sadly dressed
U
جامه غم پوشیده
wooled
U
جامه پشمی
incognita
U
با جامه مبدل
linen
U
جامه زبر
samite
U
جامه زربفت
he wears a new suit to day
U
امروز جامه
undies
U
زیر جامه
habiliments
U
جامه ویژه
dishabille
U
جامه خانگی
furs
U
جامه خزدار
scarlet
U
سرخ جامه
undress
U
جامه معمولی
golds
U
جامه زری
gold
U
جامه زری
habits
U
:جامه پوشیدن
habit
U
:جامه پوشیدن
garments
U
جامه رو رخت
garment
U
جامه رو رخت
undresses
U
جامه معمولی
purple
U
جامه ارغوانی
garb
U
جامه پوشانیدن به
clothes
U
جامه لباس
undressing
U
جامه معمولی
fur
U
جامه خزدار
engels law
U
ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
trousseau
U
جامه یا رخت عروس
trousseaus
U
جامه یا رخت عروس
clobbering
U
جامه وصله کردن
habiliment
U
جامه استعداد فکری
fustanelle
U
جامه بلندمردانه دریونان
trousseaux
U
جامه یا رخت عروس
in mourning
U
جامه ماتم پوشیده
flannels
U
جامه فلانل یاپشمی
flannel
U
جامه فلانل یاپشمی
rich clad
U
جامه فاخر پوشیده
tights
U
جامه چسبان وخفت
kirtle
U
جامه بلند زنانه
kilt
U
جامه چین دار
kilts
U
جامه چین دار
put inpractice
U
جامه عمل پوشاندن
put ineffect
U
جامه عمل پوشاندن
dressed inred
U
جامه سرخ پوشیده
dressed in scarlet
U
جامه سرخ پوشیده
to garb oneself in silk
U
جامه ابریشمی پوشیدن
put into effect
U
جامه عمل پوشاندن
carry into effect
U
جامه عمل پوشاندن
make something happen
U
جامه عمل پوشاندن
vestiary
U
محل کندن جامه
bundle up
U
جامه گرم دربرکردن
unclothe
U
جامه از تن بدر اوردن
to clothe oneself
U
جامه برتن کردن
implement
U
جامه عمل پوشاندن
carry out
U
جامه عمل پوشاندن
gaskin
U
شلوار زیر جامه
small clothes
U
جامه بچه گانه
to rustle in silks
U
جامه ابریشمی پوشیدن
fustanella
U
جامه بلندمردانه دریونان
fleshings
U
جامه نازک تن نما
actualise
[British]
U
جامه عمل پوشاندن
ermined
U
جامه قاقم پوشیده
actualize
U
جامه عمل پوشاندن
carry ineffect
U
جامه عمل پوشاندن
undergrament
U
زیرپوش جامه زیر
robe
U
جامه دربر کردن
materialised
U
جامه عمل بخودپوشیدن
materialises
U
جامه عمل بخودپوشیدن
finery
[formal]
U
جامه رسمی جشن
materialising
U
جامه عمل بخودپوشیدن
materialize
U
جامه عمل بخودپوشیدن
materialized
U
جامه عمل بخودپوشیدن
materializes
U
جامه عمل بخودپوشیدن
materializing
U
جامه عمل بخودپوشیدن
clobbered
U
جامه وصله کردن
luggage
U
جامه دان اثاثه
robes
U
جامه بلند زنانه
robes
U
جامه دربر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com