Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He is an opportunist.
U
آدم فرصت طلبی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
opportunism
U
فرصت طلبی
Other Matches
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
expandsionism
U
توسعه طلبی
pacifism
U
صلح طلبی
abasement
U
خواری طلبی
ambitiousness
U
جاه طلبی
meliorism
U
بهبود طلبی
bellicosity
U
جنگ طلبی
combativeness
U
مبارزه طلبی
alarmism
U
اشوب طلبی
contentiousness
U
نزاع طلبی
militancy
U
نزاع طلبی
expansionism
U
توسعه طلبی
expansionist
U
توسعه طلبی
ambition
U
جاه طلبی
ambitions
U
جاه طلبی
defiance
U
مبارزه طلبی
monopolism
U
انحصار طلبی
indolence
U
راحت طلبی
authoritarianism
U
قدرت طلبی
monopolization
U
انحصار طلبی
royalism
U
سلطنت طلبی
monarchical
U
سلطنت طلبی
reformism
U
اصلاح طلبی
secessionism
U
تجزیه طلبی
poriomania
U
اوارگی طلبی
isolationism
U
انزوا طلبی
nomadism
U
اوارگی طلبی
Unbounded ambition.
U
جاه طلبی بی حد واندازه
anarchism
U
هرج و مرج طلبی
feminism
U
برابری طلبی زنان
He is a man of leisure.
U
مردراحت طلبی است
separatism
U
تفکیک تجزیه طلبی
hedonism
U
مکتب رفاه طلبی
pacificism
U
ارامش طلبی صلحجویی
quarrelsomeness
U
نزاع طلبی جنگجوئی
gage
U
مبارزه طلبی گروگذاشتن
adventurously
U
باجرات مخاطره طلبی
revisionism
U
تجدید نظر طلبی
agoraphobia
U
مرض انزوا طلبی
reformism
U
تجدید نظر طلبی
pacifism
U
ارامش طلبی صلحجویی
he fell a v to his ambition
U
قربانی جاه طلبی خودشد
power politics
U
سیاست جبر زور طلبی
quarelsomeness
U
نزاع طلبی فتنه جوئی
bad dept
U
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
anarchistic
U
وابسته به هرج و مرج طلبی
secession
U
تجزیه طلبی انشعاب حزبی
radicalism
U
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
deliberated
U
با فرصت
breathers
U
فرصت
chare
U
فرصت
seasoned
U
فرصت
seasons
U
فرصت
space
U
فرصت
deliberate
U
با فرصت
breather
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
deliberates
U
با فرصت
time
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
deliberating
U
با فرصت
spaces
U
فرصت
charring
U
فرصت
chars
U
فرصت
deliberation
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
occasion
U
فرصت
char
U
فرصت
times
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
timed
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
season
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
occasions
U
فرصت
head starts
U
فرصت برتری
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
last-ditch
U
آخرین فرصت
opportunity cost
U
هزینه فرصت
time
U
فرصت موقع
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
vantage
U
تفوق فرصت
market opportunity
U
فرصت بازار
timed
U
فرصت مجال
timed
U
فرصت موقع
times
U
فرصت مجال
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
head start
U
فرصت برتری
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
times
U
فرصت موقع
tidewaiter
U
مترصد فرصت
time
U
فرصت مجال
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
chance
U
فرصت بل گرفتن
chancing
U
فرصت مجال
chances
U
فرصت بل گرفتن
occasion
U
فرصت مناسب
chances
U
فرصت مجال
opportunist
U
فرصت طلب
chanced
U
فرصت بل گرفتن
make time
U
فرصت کردن
chanced
U
فرصت مجال
chance
U
فرصت مجال
chancing
U
فرصت بل گرفتن
betimes
U
در اولین فرصت
occasions
U
فرصت مناسب
leisure
U
فرصت مجال
occasioning
U
فرصت مناسب
at leisure
U
فرصت دار
occasioned
U
فرصت مناسب
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
imperialism
U
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
miss out on
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
at your earliest convenience
U
در اولین فرصت مناسب
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
to cathan an opportunity
U
فرصت راغنیمت شمردن
to miss the buy
U
فرصت را ازدست دادن
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
Go while the going is good .
U
تا فرصت با قی است برو
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
he seized upon the chance
U
فرصت راغنیمت شمرد
deliberate crossing
U
عبور با فرصت از رودخانه
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
gain opportunity
U
اغتنام فرصت کردن
gain opportunity
U
فرصت را مغتنم شمردن
lurking
U
درانتظار فرصت بودن
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
lurks
U
درانتظار فرصت بودن
deadlines
U
سررسید اخرین فرصت
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
deadline
U
سررسید اخرین فرصت
miss the boat
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
on the first occasion
U
در نخستین وهله یا فرصت
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
shot
U
فرصت ضربت توپ بازی
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
U
این فرصت را از دست ندهید
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
U
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
shots
U
فرصت ضربت توپ بازی
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
U
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
bide one's time
<idiom>
U
صبورانه منتظر فرصت بودن
extra
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
lose ground
U
فرصت خود را ازدست دادن
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت در میدان مین
extras
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdog
U
فرصت برد به حریف ندادن
underdogs
U
فرصت برد به حریف ندادن
temporizer
U
فرصت طلب ومسامحه کار
extra-
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
chance
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
slow fire
U
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
chanced
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chancing
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberate breaching
U
پاک کردن با فرصت میدان مین
This is my last chance .
U
این برایم آخرین فرصت است
leisure hours
U
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberate
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
handing
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
to play one's card well
U
از فرصت خود استفاده کامل کردن
to give one his revenge
U
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberates
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
Before it is too late . while one has the chance .
U
اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
hand
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
I dont have time to go to the movies .
U
فرصت نمی کنم به سینما بروم
Time lost cannot be won again.
<idiom>
U
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench jockey
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
U
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
i do it at odd moments
U
هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
I had no opportunity to discuss the matter .
U
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
steals
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present
<idiom>
U
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date
U
اخرین روز اخرین فرصت
quarantine
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com