Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leg to stand on
<idiom>
U
(گفتهای)حقیقتی که ادعای کسی را ثابت کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
negation of statement
U
انکار یا تکذیب گفتهای
to verifty a staement
U
گفتهای رامعلوم کردن
He is a truthful(genuine,sincere)person.
U
شخص با حقیقتی است
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
U
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
integrity
U
حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
insolence
U
ادعای بیخود
waive
U
رد ادعای باشگاه
assumpsit
U
ادعای خسارت
counterclaim
U
ادعای متقابل
pretentiously
U
با ادعای زیاد
protestation of frienship
U
ادعای دوستی
arrogation
U
ادعای بیجا
claim of compensation
U
ادعای خسارت
jactitation
U
ادعای پوچ
waived
U
رد ادعای باشگاه
jactation
U
ادعای پوچ
waives
U
رد ادعای باشگاه
suing
U
ادعای خسارت کردن
sues
U
ادعای خسارت کردن
to pretend to wisdom
U
ادعای خرد کردن
professed love
U
ادعای عشق یا محبت
sue
U
ادعای خسارت کردن
sued
U
ادعای خسارت کردن
who claims the succession ?
U
چه کسی ادعای جانشینی
arrogate
U
ادعای بیجا کردن
objections
U
ادعای خطا در مسابقه
claim of insurance
U
ادعای اخذ بیمه
objection
U
ادعای خطا در مسابقه
counterclaim
U
جواب به ادعای شاکی
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
He lays claim to learning.
U
ادعای علم وفضل می کند
To claim against (sue) someone.
U
از کسی ادعای خسارت کردن
claims
U
طلب ادعای خسارت کردن
claiming
U
طلب ادعای خسارت کردن
waive one's claim
U
از ادعای خود صرفنظر کردن
claimed
U
طلب ادعای خسارت کردن
claim
U
طلب ادعای خسارت کردن
freeboard
U
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
plea
U
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
pleas
U
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
wiseacre
U
کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
wise acre
U
کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
aeolist
U
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
frozen assets
U
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
garnishment
U
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
defense
U
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
claim for indemnification
U
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
immovable
U
ثابت
standstill
U
ثابت
loyal
U
ثابت
solids
U
ثابت
invariable
U
ثابت
specific
U
ثابت
specifics
U
ثابت
fixed
U
ثابت
established
U
ثابت
solid
U
ثابت
steadier
U
ثابت تر
constants
U
ثابت
fiducial
U
ثابت
disputeless
U
ثابت
fix
U
ثابت
fixes
U
ثابت
settled
U
ثابت
fixed bridge
U
پل ثابت
leger or ledger
U
ثابت
incommutable
U
ثابت
inalterable
U
ثابت
resolute
U
ثابت
sustain
U
ثابت
sustained
U
ثابت
sustains
U
ثابت
fixing
U
ثابت
constant
U
ثابت
changeless
U
ثابت
firm
U
ثابت
true
U
ثابت
hard and fast
U
ثابت
steadying
U
ثابت
steady
U
ثابت
stables
U
ثابت
stable
U
ثابت
stationary
U
ثابت
equable
U
ثابت
truest
U
ثابت
indelible
U
ثابت
patting
U
ثابت
truer
U
ثابت
unshaken
U
ثابت
patted
U
ثابت
pats
U
ثابت
pat
U
ثابت
undeviating
<adj.>
U
ثابت
unswerving
<adj.>
U
ثابت
firmer
U
ثابت
firmest
U
ثابت
rugged
U
ثابت
thetic
U
ثابت
steadied
U
ثابت
thetical
U
ثابت
steadies
U
ثابت
static
U
ثابت
pegged
U
ثابت
permanent
U
ثابت
firms
U
ثابت
steadiest
U
ثابت
flanking window
U
نورگیر ثابت
fixed assets
U
داراییهای ثابت
fixed budget
U
بودجه ثابت
fixed price
U
قیمت ثابت
fixed assets
U
دارائیهای ثابت
fixed point
U
ممیز ثابت
fixed beam
U
تیر ثابت
fixed point
U
با ممیز ثابت
fixed point
U
نقطه ثابت
fixed pivot
U
لولای ثابت
fixed davit
U
جرثقیل ثابت
fixed ersistor
U
مقاومت ثابت
fixed costs
U
هزینههای ثابت
fixed field
U
میدان ثابت
fixed format
U
قابل ثابت
fixed casement
U
قاب ثابت
fixed head
U
با نوک ثابت
fixed income
U
درامد ثابت
fixed inputs
U
نهادههای ثابت
fixed echo
U
اکوی ثابت
fixed inputs
U
منابع ثابت
fixed length
U
با درازای ثابت
fixed capital
U
سرمایه ثابت
fixed condenser
U
خازن ثابت
fixed capacitor
U
خازن ثابت
fixed light
U
چراغ ثابت
fixed disk
U
دیسک ثابت
boltzmann constant
U
ثابت بولتزمن
constant factors
U
عوامل ثابت
constant luminance
U
روشنایی ثابت
constant of motion
U
ثابت حرکت
constant power
U
توان ثابت
constant pressure
U
فشار ثابت
constant return
U
بازده ثابت
constant speed
U
سرعت ثابت
constant voltage
U
ولتاژ ثابت
constant error
U
خطای ثابت
constant current
U
شدت ثابت
capital asset
U
سرمایه ثابت
capital goods
U
دارایی ثابت
carbon fixed
U
کربن ثابت
carbon fixed
U
ذغال ثابت
boltzmann constant
U
ثابت بولتزمان
clinch knot
U
گره ثابت
conservative flux
U
شاره ثابت
constant capital
U
سرمایه ثابت
constant cost
U
قیمت ثابت
constatnt
U
مقدار ثابت
costant load
U
بار ثابت
curie constant
U
ثابت کوری
figurative constant
U
ثابت تلویحی
firm offer
U
پیشنهاد ثابت
fixed ammunition
U
مهمات ثابت
fixed area
U
ناحیه ثابت
fixed asset
U
دارائی ثابت
decay constant
U
ثابت تباهی
field constant
U
ثابت میدان
dielectric constant
U
ثابت دی الکتریک
disintegration constant
U
ثابت تلاشی
dissociation constant
U
ثابت تفکیک
electric constant
U
ثابت الکتریکی
equilibrium constant
U
ثابت تعادل
fixed property
U
سرمایه ثابت
permanent way
U
مسیر ثابت
real constant
U
ثابت حقیقی
regular salary
U
حقوق ثابت
resolvedly
U
با عزم ثابت
rhumb line
U
راه ثابت
rydberg constant
U
ثابت ریدبرگ
scale down
U
به نسبت ثابت
screening constant
U
ثابت پوشش
self centered
U
ثابت ونامتحرک
self consistent
U
ثابت قدم
semifixed
U
نیم ثابت
total fixed cost
U
کل هزینه ثابت
unflinching
U
ثابت قدم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com