Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get hold of (someone)
<idiom>
U
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to get a word in edgewise
U
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
Other Matches
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
phoneme
U
برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
phoning
U
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoned
U
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone
U
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phones
U
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
cultivation
U
جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
putted
U
ضربه برای انداختن به سوراخ
putts
U
ضربه برای انداختن به سوراخ
putt
U
ضربه برای انداختن به سوراخ
to cause trouble for oneself
U
برای خود دردسر راه انداختن
holeable
U
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
raise the wind
U
پول برای مقصودی راه انداختن
offense
U
توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
pocket
U
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pockets
U
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pickup
U
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
put and take fishing
U
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
drop ball
U
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
slot
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
retard
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
technical escort
U
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
slots
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
penny in the slot
U
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
free drop
U
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
IRQ
U
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
let down
U
پایین انداختن انداختن
chitchat
U
صحبت
talked
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
converse
U
صحبت
conversed
U
صحبت
parle
U
صحبت
talks
U
صحبت
mouth
U
صحبت
converses
U
صحبت
talk
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
mouths
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
conversing
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
talks
U
صحبت کردن
dialogues
U
گفتگو صحبت
dialogue
U
گفتگو صحبت
talk
U
صحبت کردن
conversationist
U
خوش صحبت
duologue
U
صحبت دونفری
conversationalist
U
خوش صحبت
coze
U
صحبت خودمانی
conversable
U
خوش صحبت
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
cross talk
U
تداخل صحبت
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
confabulate
U
صحبت کردن
conversationalists
U
خوش صحبت
speeches
U
صحبت نطق
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
natters
U
صحبت دوستانه
nattering
U
صحبت دوستانه
nattered
U
صحبت دوستانه
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
sniffling
U
صحبت تودماغی
sniffles
U
صحبت تودماغی
sniffled
U
صحبت تودماغی
chatty
U
خوش صحبت
aside
U
صحبت تنها
asides
U
صحبت تنها
articulating
U
ماهر در صحبت
sniffle
U
صحبت تودماغی
articulates
U
ماهر در صحبت
articulate
U
ماهر در صحبت
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
speak
U
صحبت کردن
chitchat
U
صحبت کوتاه
speech
U
صحبت نطق
chit-chat
U
صحبت کوتاه
natter
U
صحبت دوستانه
pillow talk
U
صحبت خودمانی
talked
U
صحبت کردن
chit chat
U
صحبت کوتاه
shoptald
U
صحبت بازاری
well spoken
U
خوش صحبت
well-spoken
U
خوش صحبت
speaks
U
صحبت کردن
private talk
U
صحبت خصوصی
to switch on
U
طرف صحبت کردن
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
whispery
U
اهسته صحبت کننده
geste
U
کار نمایان هم صحبت
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
gest
U
کار نمایان هم صحبت
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
cramp one's style
<idiom>
U
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
dialog
U
صحبت با شخص دیگر
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend .
U
داشت با دوستش صحبت می کرد
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
U
صحبت از چیزی یا کسی است.
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
kaffeeklatsch
U
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
They were stI'll talking away at midnight.
U
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
He is a good speaker . He speaker well.
U
خیلی خوب صحبت می کند
Speaking.
[on the phone]
U
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
telephone frequency characteristic
U
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
Dont talk to all and sundry.
U
با این وآن صحبت نکن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com